شهر فرنگی اومده
" تاورنیه "رو که می شناسی . اگر یادت نیست که کی بود و چه کاره بود ، باید بگم که او جهانگردی بود فرانسوی ، که در سال 1605 بدنیا اومد و در سال 1689، وقتی می خوا ست برای دهمین بار به ایران بیا د ، در شهرِ " اسمولنسک " در کشور روسیه ، زندگی را بدرود گفت .
بعد ازاین مختصر یا د آوری ، برگی از یادداشت ِ یکی از سفرها یش به شهر اصفهان رو برات میگم :
...
" محیط اصفهان با حومه ی آن به هیچ وجه کوچکتر از پاریس نیست ؛ اما جمعیت پاریس ده برابر بیش از اصفهان است " . – می بخشی من ِ شهر فرنگی مجبورم که صحبت ِ تاورنیه رو قطع کنم و بگم : " این سخن ِ تاورنیه مبنایی نداره . چرا؟ برای اینکه ، " شوالیه دو شاردن " فرانسوی که چند سال پس از تاورنیه به ایران سفر میکنه ، در سفرنامه اش می نویسه : به عقیده ی من اصفهان به اندازه ی شهر لندن ، که پر جمعیت ترین شهر اروپاست ، جمعیت داره " . برگردیم به صحبت ِ آقای " تاورنیه " :
" حصارهای اصفهان از خشت ِ خام با چند برج بد و بی ارزش ، بدون کنگره و بام و بی بارو وقلعه ی مجزا و بدون موانع دفاعی دیگر است .
شهر ، بد نما ست . کوچه ها تنگ و نا مساوی ، و غالبا تاریک است ؛ به طوری که به سبب طاق هایی که بالای کوچه ها ، برای رفتن ِ پنهانی از این خانه به جانه ی دیگر زده اند ، گاهی حدود دویست قدم ، کور مال کور مال ِ باید قدم بر داشت . این کوچه ها اغلب پر از کثافت ، و زباله و حیوانات ِ مرده ای است که بدانجا می اندازند ، و باعث بوی گند می شود ؛ و چنا ن که در جایی دیگر کفته ام ، بدون ِ لطافت ِ خارق العاده ی هوایی که در آنجا هست ، ممکن است طاعون ایجاد کند .در برابر هر خانه ، چاله ای است که برای انباشتن مدفوعات به کار می رود ، و روستائیان برای کود دادن به زمین خود، می آیند و آن را خالی می کنند و می برند . مدفوعات ِ ارامنه و یهودیان را که شراب می خورند، و به خصوص فرانسویان را که بیشتر شراب می خورند ، با دقت ِ بیشتری جمع می کنند . و این سود ِ نوکران ِ خانه است که هر بار ِ خری را بر حسب ارزش آن ، از پنج تا ده دوازده " غاز بیگی " ، می فروشند .
کوچه های اصفهان مانند همه ی شهر های ایران بدون سنگفرش است ، و این امر باعث ناراحتی بزرگ در تابستان و زمستان می شود ؛ زیرا در تابستان ،گرد و خاکی که اندک بادی آن را از این کوچه به آن کوچه می برد ، در چشم فرو می رود ؛ بجز کوچه های تجار بزرگ و زمین ِ گرداگرد میدان شاه ،که سه بار در روز ، صبح و ظهر و عصر ،اشخاص ِ موظف ِ حقوق بگیر ، آن را آب می پاشند ،به اندازه ای که گرد و خاک را فرو نشاند و اندکی خنکی دهد . عده ای از این افراد هستند که ، با مشکی پر از آب ، جام بدست و یخ در کیسه ، به کوچه ها می روند ، تا هر کس که آب برای نوشیدن خواست ، به او بدهند . آنها هیچ پولی از کسی نمی گیرند ، و خرج آن از موقوفاتی پرداخت می شود که ، موروث ِ هبه کسانی است که برای بعد از مرگ خود نذر کرده اند .
گاهگاه در کوچه ها ، گودال های کوچکی در پای دیوارها دیده می شود ، که ایرانیان بدون هیچ شرمی برای ادرار کردن در حضور همه ، کنار ِ آن گودال ، سرپا می نشینند ، و چون در بسیاری از کوچه ها اندک آب ِ جاری وجود دارد ، آب را با دست بر می دارند، و همان جا ، موضعی را که حیا ، از بیان نام آن است می شویند ؛ ولی اگر برای دفع ادرار، در جایی که هیچ آب نیست عجله داشته باشند ، با وسواسی نا شایست ، همان عضو را به دیوار یا خاک می مالند. و این را عین طهارت و نشانه ی فروتنی می شمارند .
...
نمیدانم باز هم بگم و یا اینکه داره حالت بهم می خوره . بسیار خوب ادامه می دهم :
...
" آنچه که باز به کثافت ِ کوچه های اصفهان می افزاید این است که قصابان، خون و فضولات حیوانات ِ کشته را در آن جا ، رها می کنند و همه ی این کثافت ها در آنجا می ماند، تا دهقانان بیایند و آنها را بار کنند ، و اگر اسب و شتری، قاطری و خری ، سقط شود ، آنها را در کوچه می اندازند و برای این کار مانعی نیست . البته کسانی هستند که خیلی زود برای خرید لاشه ی حیوان از صاحبش می آیند ، و از آن " هریسه "، می سازند، و به کارگران ِ بینوا می فروشند ؛ این " هریسه "، بدین طریق تهیه می شود : گوشت ِ حیوان را با گندم می پزند و وقتی که خوب پخته شد ، همه را با هم می ورزند ، به قسمی که مثل فرنی شود. ولی " هریسه " را از گوسفند خوب هم می سازند و در میدان شاه و دیگر میدان های شهر ، به این و آن می فروشند .
...
بابا جون ، بلند شو . می بینم چهره ات در هم شد، و می خواد حالت بهم بخوره . بخاطر این همه نازیبایی که گفتم ، بیا سکه ات رو پس بگیر و برو، از " مشد ابراهیم " اون بقالی روبرو ، یک " خروس قندی " بخر، تا دهنت شیرین بشه .