۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

خر سنگ Boulder













در پای تخته سنگی در خود فرو ریخته می ایستم ؛ بی هیچ اختیار . " زمان " در من باز می شود .
سبزه زار دامن تپه ، من را به خود می خواند . بی درنگ می پندارم که آیا این ، توهمی است با شکوه ؟ که یگانه است و خاص خود !
...
نوازش باد نرم از لا بلای برگ روشن درختچه ی چسبیده بر دامن مخملین تپه ، هم من را هم می خواند .
آوای شبانه ی ریگ های " تلماسه های " خوابیده بر کناره ی کویررا می شنوم ، غمین است این ناله های شب سرد کویر.
روز ششم از اردیبهشت ماه است امروز .
...
در تپه های میانی شهر ، در پای " بلند توچا ل " به تله افتاده ام .
باد ِ اطلسی ، همه جا سرک می کشد .
" خرسنکی" پیر را سبزه های جوان دوره اش کرده اند ؛ به " سبز سنگ ِ " آمده از کوه چسبیده اند . دود مان شان یکی است .
از " خرسنگ " تا " برخان و تلماسه " راهی نیست .
پروانه ای سوار بر باد نرم می آید . بر گل بوته ای ریز می نشیند . گل می خند د.
...
شاخه ی درخت سنجد خم می شود و من را از رویایی که در آنم بیرون می کشد .
درخت گردو را تا گردن در زمین فرو رفته می یابم . برگ هایش بوته های ریز رنگین را می روبند .
... روز ششم از اردیبهشت ماه است امروز .

هیچ نظری موجود نیست: