۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

یا داشت بهار Diary of Spring








ابری خاکستری در آسمان می رقصد . زمینه هم خاکستری است . با د هم خاکستری است .
از خانه 130 متر اوج می کیرم تا در کنار گل بوته ها ی رنگین فرود آیم .
پرواز زنبورها بر گرد ریز گلها یی که به شیرینی نشسته اند ، من را بخود می خواند .
کلاه کارگر در خود فرو رفته نیز من را بخود می خواند .
من هم کلاه بر سر دارم . کلاه های مان یکرنگ نیست .
...
به در خانه ی خرگوش که در خانه نیست می رسم . می ایستم ؛ گل بوته ای زرد رنگ را ه به اندرون را بسته است ؛ چای پای صاحب خانه ، بر نرم بوته های سبز لرزان در باد را نمی یابم .
...
پیشقراولان باران ، از زایش ابرها ی خاکستری که از درد کبود ند و بخود می پیچند ، خبر می دهد .
فشا ر سنج آویزان بر گردنم از بالا رفتن 50 درجه می گوید : باران در راه است .
...
روز ششم از اردیبهشت ماه .
برگی از یادداشت ها ی بهار 1389 خیامی - تهران

هیچ نظری موجود نیست: