مرد " نظافت چی " در آستانه ی هفتمین دهه ی زندگی است ؛ در روستایی در پیرامون " میانه " ، که می رفت تا شهر شود ، تولد یافت ؛ بدنبال گاو و گوسفند دوید و در زمین کشاورزی برای آبیاری مزرعه ی اربا بی ، شب ها خوابید .
به تهران آمد ؛ بدنبال کار . در خا نواده ای یهودی به خانه شاگردی پذیرفته شد و پرورش یافت و راز زندگی آموخت . بعد ها در آبدار خانه ی شرکت ِ هما ن خانواده ، بکار گرفته شد . " آبدارچی " شد و روش معامله گری آموخت .
شبانه در جنوبی ترین محله ی فقیر نشین شهر ، اتاقی ساخت و بتندی صاحب چند پسر و یک دختر شد .
با کوچ اجباری آن خانواده ی یهودی در چهل سا ل پیش ، فرصت بالا کشیدن اندکی از اموال و ثروت آنا ن را پیش از مصادره ی اموال شان بدست آورد .
زمینی در شمال شهر تصاحب کرد و پی کند و آجرها بر هم نشاند و خانواده به آن جا کشاند .
به خانواده های نو کیسه راه یافت و " نظافت چی " شد .
چهار دیوارِخانه اش به آرامی بالا رفت و سه اشکوبه شد و سنگ " گرانیت و مرمر ، بر آن نشست .
اتومبیلی دست چندم خرید و به فرزند بزرگش داد تا هم او را به خانه های پراکنده در شهر ، برای رفت و روب برد و هم مسافر کشی کند .
...
مرد " نظافت چی " ، با هوش است و پر تجربه ؛ قد وقواره ها را بد رستی می شناسد ؛ زیر و بم روابط خانوادگی و کنج و پستو ها را نیز می داند . اگر سنگ صبور " کد بانوی " خانه هست ، در مواردی راز " مرد خانه " را نیز، می داند . هرچه که هست ، از درون به " خانه و خانواده " چشم دارد ، بر خلاف دکا ندار محله ، که از بیرون نگاه بدرون می دوزد .
...
مرد " نظافت پیشه " ، فرصت ها را نیز خوب می شناسد : در جابجایی و اسباب کشی و در مهمانی ها ی خانواده - درهر دو صورت جشن و سوگواری -از تجربه ِ چهل سا له و از " اندرونی " بودن ، بهترین بهر ها می گیرد . مهاجرت و کوچ ، فرصتی است طلا یی که نباید به آسانی از دست داد . و نمی دهد .
...
یکی از مشتر ی های " نظافت چی " ، شتاب در انتقا ل به خانه ای دیگر دارد . جریمه ی هر روز تاخیر در تحویل خانه ی فروخته شده ، بسیار سنگین است .
مبلمان گران قیمت در قد و قواره ی خانه نو نیست و گره ی کار از " کاسه بشقابی و کت و شلوار ی " دیروز که امروز بر وانتی سوار به گرد شهر می چرخد و می نالد که : " اسباب و اثاثیه منرل خریداریم " بر نمی آید . چاره در دست " آژانس سمساری " است که با دریافت کارمزد کارشناسی و پیچیدن نسخه ، گره می گشاید .
کارشنا س ِ سمسار و دستیارش بر بالین " مبلمان " دعوت می شود و پس از معاینه ای مو شکافانه و پر دقت ، نسخه تجویز می شود . یک دهم قیمت واقعی برای خرید مبلمان ایتالیایی پیشنهاد می شود . موافقت " کد با نو ی خانه " با اندک مخالفت ، نشان از شتاب در فروش و رهایی دارد ؛ این را " سمسار کارشناس " در می یابد . مگر نه اینکه او کارشناس است ! بیش از یک هفته به مهلت ِ تخلیه خانه ی فروخته شده نمانده است .
چند تماس تلفنی و رفت و آمد کارشناسانه ،و گذ شت چند روز، نگرانی در دل کد بانوی خانه جا خوش می کند .
...
کارگران بنگاه حمل و نقل ، سر گرم بار کشی اند و مرد " نظافت چی " بعنوان ناظر و امین ، دستی در این مهم دارد .
اتومبیل " کارشناس سمسار " در جلوی خانه می ایستد . سمسار و دستیارش با شتاب به درون می روند ، دسته چک در دست ، و این نشان از ختم معامله دارد . مبلغ چک یک دهم قیمت پیشنهادی اولیه است . - سیصدوپنجاه هزار تومان - . " کد بانو " ، به یکباره منفجر می شود ، چون آتشفشان ایسلند ، و اینک فوران دشنام است که در فضای به گرد نشسته ی خانه ، می دود و به گوش تیز " نظافتچی " نیز می رسد . اگر با اردنگی سمسار بدرقه نشد ، این نشان از برد باری است ؟
گدازه ی بر خاسته از دودخان کد بانو را مرد " نظافت پیشه " فرو می نشاند : ..." من مبلمان را بهر قیمتی که بگوئید می خرم و هم اکنون می برم " . خانم خانه آرام می گیرد و از مرد ِ امین و " خانه زاد" ، قدردان است .
مبلغ هشتاد هزار تومان اجرت حمل مبلمان به خانه ی مرد نظا فتچی است ؛ چهار مرد ِ درشت استخوان ِ " حما ل " ، این بار سنگین را به گردن می گیرند .
...
مبلمان ایتالیایی ، در قد و قواره ی اتاق پذ یرایی مرد ِ نظافت پیشه است .
زن ِ مرد نظافتچی نیز در کار خود پر تجربه است ؛ بتندی و بی هیچ شتاب و دستپاچگی ، مبلمان قدیمی خانه را که از خانه ی یکی از مشتری ها ی همسرش آورده شده بود را به وانتی بوق در دهان و دست در فرمان ، می فروشد و رهایی می یابد .
...
فرزندان برسم هفتگی ، با خانواده ها ی شان به خانه ی پدر آمده و بر مبلمان ایتالیایی " چمباتمه " زده اند . از هر دری سخن می گویند . گفتگو به فرسودگی اتومبیل پدر زحمتکش می کشد و عمر مفید پنج ساله آن ؛ یکصد هزار کیلومتری که در شهر پرسه زده و بار و بنه ی خانه ها را با خود کشانده است . اتومبیل می باید عوض شود .
مرد " نظافت چی " که بتازگی اقساط پنج سا له ی اتومبیلش پایان یافت ، این " راه کار" را می پسند د و بر دلش می نشیند .
...
و اکنون مرد باهوش و پر تجربه ، در ره یافتن راهی است که بتواند با پرداخت مبلغی اولیه ، از بار قیمت مبلمان ایتالیایی شانه خالی کند . فرسودگی اتومبیلش بهترین بهانه نخواهد بود ؟ او تجربه ی چهل سا له دارد . فرصت طلب که نیست . نه ؟ نظافت چی ، قد و قواره ها را ، نیک می شناسد .
قیمت پیشنهادی مرد " نظافت پیشه " برای مبلمان جا خوش کرده در خانه اش ، پس از کسر مبلغ هشتاد هزار تومان حمل و نقل ، در همان قواره ای است که " کارشناس سمسار " در آخرین پیشنهاد داد و فوران آفرید و از خانه به بیرون پرتاب شد . یعنی یکصدم قیمت واقعی مبلمان .
...
مرد " نظافت پیشه " هم ، قد و قواره ها را نیک می داتد ؛ او فرصت طلب که نیست ، چون " سمسار کارشناس " . اینطور نیست ؟
به تهران آمد ؛ بدنبال کار . در خا نواده ای یهودی به خانه شاگردی پذیرفته شد و پرورش یافت و راز زندگی آموخت . بعد ها در آبدار خانه ی شرکت ِ هما ن خانواده ، بکار گرفته شد . " آبدارچی " شد و روش معامله گری آموخت .
شبانه در جنوبی ترین محله ی فقیر نشین شهر ، اتاقی ساخت و بتندی صاحب چند پسر و یک دختر شد .
با کوچ اجباری آن خانواده ی یهودی در چهل سا ل پیش ، فرصت بالا کشیدن اندکی از اموال و ثروت آنا ن را پیش از مصادره ی اموال شان بدست آورد .
زمینی در شمال شهر تصاحب کرد و پی کند و آجرها بر هم نشاند و خانواده به آن جا کشاند .
به خانواده های نو کیسه راه یافت و " نظافت چی " شد .
چهار دیوارِخانه اش به آرامی بالا رفت و سه اشکوبه شد و سنگ " گرانیت و مرمر ، بر آن نشست .
اتومبیلی دست چندم خرید و به فرزند بزرگش داد تا هم او را به خانه های پراکنده در شهر ، برای رفت و روب برد و هم مسافر کشی کند .
...
مرد " نظافت چی " ، با هوش است و پر تجربه ؛ قد وقواره ها را بد رستی می شناسد ؛ زیر و بم روابط خانوادگی و کنج و پستو ها را نیز می داند . اگر سنگ صبور " کد بانوی " خانه هست ، در مواردی راز " مرد خانه " را نیز، می داند . هرچه که هست ، از درون به " خانه و خانواده " چشم دارد ، بر خلاف دکا ندار محله ، که از بیرون نگاه بدرون می دوزد .
...
مرد " نظافت پیشه " ، فرصت ها را نیز خوب می شناسد : در جابجایی و اسباب کشی و در مهمانی ها ی خانواده - درهر دو صورت جشن و سوگواری -از تجربه ِ چهل سا له و از " اندرونی " بودن ، بهترین بهر ها می گیرد . مهاجرت و کوچ ، فرصتی است طلا یی که نباید به آسانی از دست داد . و نمی دهد .
...
یکی از مشتر ی های " نظافت چی " ، شتاب در انتقا ل به خانه ای دیگر دارد . جریمه ی هر روز تاخیر در تحویل خانه ی فروخته شده ، بسیار سنگین است .
مبلمان گران قیمت در قد و قواره ی خانه نو نیست و گره ی کار از " کاسه بشقابی و کت و شلوار ی " دیروز که امروز بر وانتی سوار به گرد شهر می چرخد و می نالد که : " اسباب و اثاثیه منرل خریداریم " بر نمی آید . چاره در دست " آژانس سمساری " است که با دریافت کارمزد کارشناسی و پیچیدن نسخه ، گره می گشاید .
کارشنا س ِ سمسار و دستیارش بر بالین " مبلمان " دعوت می شود و پس از معاینه ای مو شکافانه و پر دقت ، نسخه تجویز می شود . یک دهم قیمت واقعی برای خرید مبلمان ایتالیایی پیشنهاد می شود . موافقت " کد با نو ی خانه " با اندک مخالفت ، نشان از شتاب در فروش و رهایی دارد ؛ این را " سمسار کارشناس " در می یابد . مگر نه اینکه او کارشناس است ! بیش از یک هفته به مهلت ِ تخلیه خانه ی فروخته شده نمانده است .
چند تماس تلفنی و رفت و آمد کارشناسانه ،و گذ شت چند روز، نگرانی در دل کد بانوی خانه جا خوش می کند .
...
کارگران بنگاه حمل و نقل ، سر گرم بار کشی اند و مرد " نظافت چی " بعنوان ناظر و امین ، دستی در این مهم دارد .
اتومبیل " کارشناس سمسار " در جلوی خانه می ایستد . سمسار و دستیارش با شتاب به درون می روند ، دسته چک در دست ، و این نشان از ختم معامله دارد . مبلغ چک یک دهم قیمت پیشنهادی اولیه است . - سیصدوپنجاه هزار تومان - . " کد بانو " ، به یکباره منفجر می شود ، چون آتشفشان ایسلند ، و اینک فوران دشنام است که در فضای به گرد نشسته ی خانه ، می دود و به گوش تیز " نظافتچی " نیز می رسد . اگر با اردنگی سمسار بدرقه نشد ، این نشان از برد باری است ؟
گدازه ی بر خاسته از دودخان کد بانو را مرد " نظافت پیشه " فرو می نشاند : ..." من مبلمان را بهر قیمتی که بگوئید می خرم و هم اکنون می برم " . خانم خانه آرام می گیرد و از مرد ِ امین و " خانه زاد" ، قدردان است .
مبلغ هشتاد هزار تومان اجرت حمل مبلمان به خانه ی مرد نظا فتچی است ؛ چهار مرد ِ درشت استخوان ِ " حما ل " ، این بار سنگین را به گردن می گیرند .
...
مبلمان ایتالیایی ، در قد و قواره ی اتاق پذ یرایی مرد ِ نظافت پیشه است .
زن ِ مرد نظافتچی نیز در کار خود پر تجربه است ؛ بتندی و بی هیچ شتاب و دستپاچگی ، مبلمان قدیمی خانه را که از خانه ی یکی از مشتری ها ی همسرش آورده شده بود را به وانتی بوق در دهان و دست در فرمان ، می فروشد و رهایی می یابد .
...
فرزندان برسم هفتگی ، با خانواده ها ی شان به خانه ی پدر آمده و بر مبلمان ایتالیایی " چمباتمه " زده اند . از هر دری سخن می گویند . گفتگو به فرسودگی اتومبیل پدر زحمتکش می کشد و عمر مفید پنج ساله آن ؛ یکصد هزار کیلومتری که در شهر پرسه زده و بار و بنه ی خانه ها را با خود کشانده است . اتومبیل می باید عوض شود .
مرد " نظافت چی " که بتازگی اقساط پنج سا له ی اتومبیلش پایان یافت ، این " راه کار" را می پسند د و بر دلش می نشیند .
...
و اکنون مرد باهوش و پر تجربه ، در ره یافتن راهی است که بتواند با پرداخت مبلغی اولیه ، از بار قیمت مبلمان ایتالیایی شانه خالی کند . فرسودگی اتومبیلش بهترین بهانه نخواهد بود ؟ او تجربه ی چهل سا له دارد . فرصت طلب که نیست . نه ؟ نظافت چی ، قد و قواره ها را ، نیک می شناسد .
قیمت پیشنهادی مرد " نظافت پیشه " برای مبلمان جا خوش کرده در خانه اش ، پس از کسر مبلغ هشتاد هزار تومان حمل و نقل ، در همان قواره ای است که " کارشناس سمسار " در آخرین پیشنهاد داد و فوران آفرید و از خانه به بیرون پرتاب شد . یعنی یکصدم قیمت واقعی مبلمان .
...
مرد " نظافت پیشه " هم ، قد و قواره ها را نیک می داتد ؛ او فرصت طلب که نیست ، چون " سمسار کارشناس " . اینطور نیست ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر