روز ، دو ساعتی است که آ مده است . سبزی فروشی جوان ، د کا نش را آ ب و جارو می کند . زبا له ها را که خیا ر و هویج پلا سید ه و خرده سبزی است ، به جوی آ ب می ریزد .
شلنگ آ ب ، با تما می توا ن بدور خود می پیچد و آ ب را بسرو روی زبا له ها ی هل داده شده در جوی ، می پا شد و آنها را به جلوی دکا ن همسا یه می را ند
سبزی فروش مردی است درشت استخوا ن و بلند قا مت ؛ سفید روی .؛ از مردما ن کوهپا یه ی سبلا ن ؛ با ریشی انبوه، بدون سبیل . به یاد " سولژنیتسین " ، آ ن روشنفکر نا را ضی روس ، می افتم .
با خطی نا خوش ، بر پاره مقوای کا رتنی که بر دیوار دکا ن چسبیده شده ، نوشته است :" انوا ع سبزیجا ت و صیفیجا ت ! برا ی پاک خرد پذیرفته می شود . سوپر آ ذربا یجا ن !
بشکه ای شکم بزرگ ، آ بی رنگ و پلا ستیکی ، با شلنگ آ ب در حا ل پر شدن است . به گما ن ،برا ی صرفه جویی در مصرف آ ب ، سبزی فروش، با بطر ی نوشا به – نوشا به ی خا نواده - آ ب از بشگه بر می دارد و بر پیاده رو و سبزیجا ت می پا شد . بشگه ، به یکبا ره در جوی ، خا لی می شود و آ ب ، در سطح شیب دار جوی ، زباله ها را از جلوی دکا ن همسا یه بر می دارد و به دورتر می برد و می کارد .
و اینک ، سبزی فروش ، آ ما ده کاسبی است .
زنی جوا ن با اسکنا سی 500 توما نی در دست ، از اتومبیلش پیا ده می شود و به سوی سبزی فروش می رود . -گویی بدهی خرید دیروزی اش است – سلا م می گوید . سبزی فروش نا را ضی ! پاسخی نمی گوید . شاید نمی شنود ! در چهره ی سبزی فروش ، احسا سی نیست . 500 توما نی که پولی نیست . پس تشکر ندارد .
رضا تا با ن - شنبه 13 مهرماه 1387 –
...
تورم
خانم جوا ن ، در پا ی صندوق میوه فروشی ، یخ بست و میخکوب شد . صدا ی آرا م و محجوبش را می شنوم ؛ به صندوق دار می گوید :" اشتبا ه نکرده اید ؟ " . قلم در دست صورت خریدش را جمع می بندد . اشتبا هی در کار نیست . تورم است !
دو محصول ، ایرانی و واردا تی ، که در کنا ر هم آ رمیده اند من را به خود می خوا ند . پسته ی خا م با تکبر در طبق لم داده است . بر شکم طبق نوشته شده : کیلویی 5500 توما ن . پرتقا ل ها ی وارداتی هم اندازه و همرنگ ، در کارتن بهم چسبیده اند . با بها ی کیلویی 3200 توما ن .
...
پرچم
دور تا دور پشت با م د کا ن ساندویچ فروشی ، با پرچم کشورها ی گونه گون ، تزئین شده است . رنگ آ بی تا بلوی بلند و پهن ، با آن درفش ها ی رقصا ن در باد پا ئیزی ، کشتی د زد ا ن دریایی را که این روز ها دوبا ره کار از سر گرفته و را ه بر کشتی ها می بند ند ، را زنده می کند . در پشت این پرچم ها ی رنگا رنگ ، و در استتا ر تا بلوی بلند – که به بلندی یک آ پا رتما ن است – کار گاه سوس پزی، پنها ن است .- بی مجوز !
از شا گرد ساندویچ فروشی می پرسم : این همه پرچم ، آ ن هم ما ل کشورهای بیگا نه ، بر گرد با م برا ی چیست ؟ می گوید : یعنی ، " زیتون "، ساندویچ فروشی بین المللی است . چشم من به تابلوی نئون رقصا ن داخل دکا ن می افتد ؛ جا یی که تما می مشتریا ن ، خواسته و نا خواسته ، آ ن را با ید بخوا نند :
" زیتون ، شعبه ای ندارد .
14 مهرما ه 1387 تهرا ن – رضا تا با ن