۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

کسی می آید و آن دیگری می رود؛ هر دو سوار بر باد

سرک می کشم به پهنه ی دامغان . به پای بلند البرزکوه، آنجا که دامنش را " کویر" بخود چسبانده است .
"دامغان رود" همان است که در یورش ترکان سلجوقی بود؛ رسوبات آواره ی کویر نیز هنوز پاره های تن مردم این دیار را در بغل دارد؛ به این سو وآن سو می کشد .شیون ِ شب کویر ، دل را می فشارد .
هجوم افاغنه و سقوط دودمان صفوی و آثار بر جای مانده از غارت و اسارت ودرماندگی ، بر جاست. - و این اواخر قرن هجدهم میلادی است -
اینجا و آنجا ، جای پای میارزه برای تصاحب این دیار ، در جنگ قاجارهای "یوخاری باش" و " آشاقه باش"، که آقا محمد خان ، رئیس ایل "قویونلو" را به سلطنت رساند ، به روشنی نمایان است .
آقا محمد خان، فتحعلی شاه،محمد شاه ، آمدند و رفتند و نوبت به ناصرالدین رسید و شاه شد .
قاجاریان زبان و واژگان مبهم کاتبان ایرانی را آموختند و اقوام و آشنایان خود را به کار دولت گماشتند.
به هر فرمانروای ایالتی ، یک وزیر و دو مستوفی دادند و کابینه ی خیمه ای سه نفری را به کابینه ی ده نفری با اضافه ی یک صدراعظم و یک مستوفی الممالک تبدیل کردند.
کلاته ها و آبادی ها ، تغییر نام دادند و اسم مقامات لقب دار : السلطنه ها، الدوله ها، الملک ها و الممالک و ... بخود گرفت ؛ که هنوز هم از پس 130 سال ، بر جاست .







هیچ نظری موجود نیست: