۱۳۸۷ آبان ۳۰, پنجشنبه

یک گنجینه ی علمی که به جها ن ارزا نی شده است

اگر انسا ن امروزی عمری درازتر از گذشته دارد و در محیطی زندگی می کند که بیش از پیش ، قا بل درک است ، این امر تا حدی مدیون کار ها ی دا نشمندا ن دستا ر بسر ایرا ن در قرون وسطی است . با آنکه برخی از دا نشمندا ن کوشیده اند، اهمیت سهم ایشا ن را در پیش برد دا نش ، از را ه ویژگی ها ی قو می و مردم شنا سی ، توجیه کنند ، با این وجود ، در حقیقت هنوز جنبه ی معما یی این موضوع با قی است .
اقلیم و وضع جغرا فیا یی ، درک این پدیده را آ سا ن تر می کند .آ ب و هوا ی ایرا ن ، که در تا بستا ن سوزا ن است و در زمستا ن ، بسیا ر سرد ، فرزندا ن این سر زمین را بسیا ر حسا س و در عین حا ل سخت کوش ، بار می آ ورد . ایرا ن که سرزمینی بلند و کوهستا نی است پهنه ی هند و آ سیا ی مرکزی ، خا ور میا نه و اروپا را بهم می پیوندد؛ این ، سبب شده که در معرض هجوم ها ی زیا دی قرار گیرد ؛ از آ ن جمله است : یو نا نیا ن و اعرا ب از سوی با ختر ، سلجوقیا ن (دسته ای از ترکا ن)، و مغولا ن از سوی خاور ، که با خشونت تما م و با سنت ها ی گو نه گون به آ ن تاخته اند . در دوره ها یی که خود ایرا ن دست به حمله می زد و سپا هیا ن پا رسی ، خا ور و با ختر را به لرزه می افکندند ، در ایجا د نوعی انسا ن دوستی آ میخته با اندیشه ِ واقع بینی ، اثر زیا دی می گذا شتند .
از آ ن جا یی که نبوغ ایرا نی درست در آ ن است که زیبا و سودمند را با هم تلفیق می کند ، زمینه ی پزشکی برای بررسی تا ریخ علم در ایرا ن ، کا ملا منا سب بنظر می رسد .
هنگا می که فتوحا ت اسکندر ، فلا ت ایرا ن را به جها ن یونا نی پیوست ،ایرا ن سنت پزشکی دیرینه ای دا شت – در یکی از اسا طیر ایرا نی ، پدید آ مدن هنر درما ن، به جمشید ، قهرما ن و پا دشا هافسا نه ای ایرا ن ، نسبت داده شده است .-
مدتها پس از آ ن، ابن ابی اصیبعه – صا حب کتا ب طبقا ت الاطبا-، بزرگترین مورخ در رشته ی پزشکی ، عقیده دا شت که علم ابدان هم ردیف علم ادیا ن است .
چنین سوا بقی به پزشکا ن ایرا نی ، که غا لبا از خا نواده ها ی بزرگی برخا سته بودند، امکا ن می داد که مقا م اجتما عی با لا تری از همکا را ن یونا نی و رومی دارا با شند .
در همین دوره ، ایرا ن پذیرا ی افکا ر خا رجی نیز شد و شا هنشا ها نی چون کورش و داریوش ، که به تا ریخ جها ن تعلق دا رند ، پزشکا نی را از سرزمین مصر به ایرا ن خواندند . ( بویژه آ نا ن را که در بیما ری ها ی چشم ، که در سر زمین ها ی غبا ر آ لود خاورشیوع دارد، متخصص بودند .)
بعد ها همین روحیه ی انعطا ف پذیر با عث شد که ایرا ن دوره ی سا سا نی ، بنیا نگذار مدارس پزشکی شود . زیرا به مدت سه قرن ، پس از گرویدن کنستا نتین به آ ئین مسیح تا ظهور اسلا م ، " مرتدا ن و مشرکا نی " که زیر شکنجه و آ زار حکومت بیزا نس قرار داشتند به خا ور گریختند ؛ بدین معنی که ابتدا دا نشممندا ن نستوری شا م ، و بعد ، آخرین نو افلا طونیا ن یونا ن . همه آ نا ن در آ ن سوی مرزها ی جنوب غربی ایرا ن ، با میهما ن نوازی روبرو می شدند .در شهر جندی شاپور ، در نزدیکی اهواز کنونی ، یک دانشگا ه جها نی ، با رشته ها ی مختلف علمی بوجود آ مد ، که در قرن ششم یا عهد نوشیروا ن، که در مغرب زمین آ ن را " قرن خسرو بزرگ " ، می نا مند ، به اوج رسید . در مدرسه ی پزشکی جند ی شا پور ، دروس به زبا ن " آ را می " ، تدریس می شد ؛ ولی دا نشمندا ن به زبا ن ها ی سانسکریت ، یونا نی ، پهلوی، نیز سخن می گفتند . در این دا نشگا ه در حا لی که آ ثار نویسندگا ن یونا نی و هندی ترجمه می شد ، آ ثا ر بدیعی نیز بوجود آمد ؛ از جمله دائره المعا رف مشتمل بر چند جلد ، که ا سا می کلیه ی سموم و خوا ص آنها ، در آ ن گقته شد ه است .
جندی شا پور ار هجوم اعرا ب در قرن هفتم ، مصون ما ند ، ولی به زبا ن فا رسی هما ن رسید که بر سر زبا ن " آ نگلوسا کسن " آمد . طی قرن ها ، زبا ن عربی " زبا ن مرسوم " مسلما نا ن تحصیل کرده ، بشمار رفت .
هنگا می که عبا سیا ن ، مقر خلا فت را از دمشق ، که نزدیک به منطقه ی یونا نی مدیترا نه بود ، به بین النهرین منتقل کردند و بغداد را بنا نها دند، تا کوهها ی مرزی ایرا ن ، بیش از یک روز را ه فا صله نبود ؛ در آ ن موقع دانش ایرا نی ، نضج گرفت .

یک گنجینه ی علمی که به جها ن ارزا نی شده است

بخش دوم
بغداد در اوا سط قرن هشتم ، توسط منصور ، خلیقه ی عبا سی ساخته شد ؛ منصور ، از درد معده همواره در رنج بود .پس از آن که پزشکا ن مخصوص ،از درما ن درد منصور عا جز ما ندند، مهتر پزشکا ن جندی شا پور به پایتخت خوا نده شد ؛ از آ ن پس خلیفه ، دانشمند ا ن این شهر را به مها جرت به بغداد تشویق کرد .
در ایرا ن ، سلسله ی عبا سی از قرن هشتم تا سا ل 1258 دوا م یا فت و در این تا ریخ ، مغولا ن آ ن را بر انداختند .عبا سیا ن با زنان ایرا نی ازدوا ج کردند و علا وه بر آ ن پشتیبا ن فرهنگ تر کیبی جدید بودند . در این فرهنگ ، اعرا ب در تما م رشته ها یی که به زبان مربوط می شد – الهیا ت، شعر ،قا نون گزا ری – پیشرفت زیا دی کردند و حا ل آن که ، آ نچه امروز دا نش فیزیک و علوم تجربی خوا نده می شود ، در دست خا رجیا ن ، بویژه ایرانیان قرار داشت .
ما مون ، نوا ده ی منصور ، - که ما در و زنش ایرا نی بودند -، یک " بیت الحکمه " تا سیس کرد که اهمیت فرهنگی آن با " موزیون" ، در اسکندریه قا بل مقا یسه است ؛ که متجا وز از هزار سا ل پیش از آ ن توسط " بطا له ، بنیا ن گذارده شده بود . بسیا ری از آ ثار علمی مرکز اسکندریه ، اغلب از طریق زبا ن آ را می ، برا ی بیت الحکمه به عربی بر گردا نده شد .
اما پزشکا ن ایرا نی ، در تشخیص بیما ری ها – چون سیاه سرفه –و درما ن آنها ، کا رها ی بدیعی انجا م دا د ند . – بیما رستا نها ی امروزی مستقیما از هما ن " ما رستا ن" ، گرفته شده است که جنگجویا ن صلیبی در ارض مقدس ، و در مصر دیده بودندو از ایرا ن آمده است .-
کتا ب ها ی قدیمی پزشکی ایرا ن ، دارا ی شرح عمل ها ی جرا حی ، از سورا خ کردن استخوا ن جمجمه تا گشودن رگ ها ی وا ریس دار است . گمان بر این است که پزشکا ن ایرا نی، بسیا ری از داروها یی را بکار می بردند که " سولفا مید " ها ی امروزی ،ازاسلاف آ نها ست .
...
از قرن دهم میلا دی به بعد ، دا نشمندا ن و صنعتگرا ن ایرا نی از نظر شنا خت و روش سا خت دستگا ه ها ی نجومی ، شهرت داشتند ؛ - یعنی دستگا هها یی که برا ی سنجش ارتفا ع اجسا م سما وی بکار می رفت - می توا ن گفت که در قرون وسطی ، جزیی ازآموزش معمولی یک ایرا نی، روش مطا لعه و بررسی ستا رگا ن بود .












یک گنجینه ی علمی که به جها ن ارزا نی شده است .

بخش سوم
رازی بزرگترین پزشک قرون وسطی ، بسا ل 865 ، در نزدیکی تهرا ن امروزی ،تولد یا فت .او ، هفت قرن پیش از آ نکه برا ی نخستین با ر ، نظریه ی وجود " میکرب " ، عنوا ن شود ، اهمیت بهدا شت را در یا فته بود.هنگا می که از او خوا سته شد تا در بغداد محلی را برا ی ساختما ن یک بیما رستا ن معین کند ، او قطعا تی از گوشت تا زه را در نقا ط مختلف شهر آ ویخت و محلی را که درآ ن گوشت ، دیرتر از همه گندید ، برا ی سا ختما ن " ما رستا ن " ، تعیین کرد .
را زی که نویسنده ای سخت کوش بود ، بیش از نیمی از آ ثا ر خود را (200 جلد ) به پزشکی اختصا ص داد . توصیف او از آ بله و فرق آ ن با سا یر بیما ری ها یی که از طریق پوست بیرون می ریزد ، بعد ها به پزشکا ن امکا ن داد که این بیما ری را تشخیص دهند و تحول آ ن را پیش بینی کنند . روش در ما نی او مبتنی بر یک رژیم غذا یی مناسب و مرا قبت از بیما ر در محیطی پا کیزه و آ را م بود . این روش ، با اندک تغییری تا امروز ادا مه دارد .
اما ، با رزترین میرا ثی که رازی برا ی ما با قی گذا شت ، دایره المعا رف بزرگ اوست . در این اثر او علا وه بر جمع آ وری تما م مشا هدا ت با لینی خود که بعد ها به منا سبت آ ن ، به دریا فت لقب افتخا ر آ میز " استا د تجربه " نا ئل شد - اطلا عا ت پزشکا ن یونانی ، شا می ، عربی ، هندی ، و ایرا نی را نیز گرد آ ورده است .
...
طبیب عا لیقدر دیگری به نا م ابن سینا (970- 1037) که به لا تین " آ ویسن " موسوم است ،شهرت جها نی یا فت و آ وا زه ی دا نش او در سر زمین ها یی که با کشور ها ی اسلا می فا صله ی زیا دی دا شتند ، پیچید و در قر ن ها ، بر جا ی ما ند .
کتا ب قا نون ابن سینا در پزشکی دایره المعا رفی مشتمل بر یک میلیون کلمه است که در با ره ی تما م اشکا ل درما نی بحث می کند . این کتا ب به لا تین ترجمه شده و از قرن دوازدهم تا انقلا ب پزشکی قرن هفدهم ، بعنوا ن کتا ب درسی در کلیه ی دانشگاههای اروپایی بکا ر می رفت . فقط آ ثا ر " جا لینوس " حد نصا ب بیشتری را بدست آورد .
نو آ وری معنی دار کا ر ابن سینا در آ ن است که بعضی از آ ثا ر خود را به فا رسی نوشته است .
...
ایرا ن در انتقا ل ارقا م هندی به اروپا ، نقش مهمی دا شت . این ارقا م در نیمه ی اول قرن نهم ، در جها ن اسلا می متد ا ول شد .و مبدع آن خوارزمی بود؛ از اها لی سر زمین ها ی جنوبی در یا چه آ را ل. وی بعنوا ن منجم ، جغرا فی دا ن و نیز ریا ضی دا ن ، در دربار ما مون ، خدمت می کرده است .
خوارزمی با ترکیب معلوما ت ریا ضی یو نا نیا ن و هندیا ن ، تا ثیری بی نظیر در تفکر ریا ضی قرون وسطی برجا ی گذا شت . گرچه زما ن بسیا ر درا زی سپری شد تا اروپا ئیا ن ارقا م هندی را پذیرفتند . از ا نجا یی که طی قرنها ، اعرا ب سا کن سرزمین مغرب ، ارقا م هندی را برا ی امور خود بکا ر می بردند ، اروپا ئیا ن آ نرا ارقا م عربی نا میدند . گرچه گا هی بر آ ن ، ارقا م یهودی اطلا ق می کردند .
در پرتو ریا ضی دا نا ن ایرا نی ، ما نند خوارزمی ، واحد اعشا ری هندی به غرب را ه یا فت .

۱۳۸۷ آبان ۲۸, سه‌شنبه

گذر باد از لا بلا ی برگ افرا

...، رها در اندیشه ام ، جا ی دیگر گرفت ؛ نو شد ، بیرون پرید، جا ن شد .
...
زما ن باز می گردد:
در با یگا نی ام ، او پیکر ترا شی است که با خطوط ظریف لرزا ن ، طول و عرض ، آ سما نی ، را کشید . زایش کهکشا ن؛ رقصا ن و با زیگوش در فضا .
...
زما ن می گذرد:
فضا در خمش نی لبک او ، می شکند و از ردپا ی نخستین جاندارا ن آ غا زین بر خا ک نرم ، فریا د رها یی می آ ید .
...
زما ن از را ه می رسد :
فریا د غا ز وحشی ، آ وا ی بلدرچین ، آ واز شیرین مرغ انجیر خوار و بلبل خرما ، و گذر با د از لا بلا ی برگ افرا و ... در کوله بار او گرد می آ ید؛ او ، به شکا ر زما ن ، در فضا است ؛ به تفا وت با من ؛ که چشم در رد پا ی باز ما نده برگل رس دارم .
...
زما ن، از را ه می رسد؛ زما ن ، می گذرد؛ زما ن، باز می گردد .
مرداد 1386 خیا می – تهرا ن

مراد آ مد

من، نگاه به کوه دارم و او ، چشم به رود ؛ بهم رسیدیم ، در چشمه ای جوشنده و پاک،از دامن پرچین بلند البرز کوه، و این ، آغازین سا ل دهه ی 60 "خیا می"، بود .
...
مراد هما ن بود که می پنداشتم . بوقت نیمه روز پنجشنبه ای که دوم آ با ن ما ه 1387 خورشید ی نا م گرفت ، به خانه ی ما ن آمد و ،اینک نور رها شده در خا نه، که بهر سومی دوید و در کنج ها ، پنها ن می شد .
...
زمان رفته باز آمد :
مراد از خود نیز گفت ؛ از شش سا لگی اش تا به امروز ؛ بی پیرایه؛آنگونه که در ما نقش بست و به جا ن نشست. از تنها روزی که در روستا ی زاد گا هش ، در درون جنگل البرزکوه، به مکتب رفت واز چوب یلند "ملا "، گریخت و برهنه پا ، به مدرسه ی روستا یی دیگر شد ؛ از دامن مادر رها شد و ما دری دیگر او را در خود گرفت ؛ و این ، تکرار شد .
مراد به شناخت رسید وآزاد شد . از جهل گریخت و در بند نشد . خود را بازیچه ی تصادف نه انگاشت . تسلیم سرنوشت نشد . چشم بدور دوخت و گام ها ی بلند بر داشت و مراد شد ؛ دانش گرفت و دانشمند شد .
مراد، از فلات بلند ایران زمین ، در پهنه ی" اوراسیا" بر خاست و بر پهنه ی نا آرام " امریکا ی شما لی" در کرانه "اقیا نوس آرام "،فرود آمد . همه ، در را ستا ی چرخش سیا ره ی زمین به گرد خود .
مراد ، رویا در سر ، از بازی دست نکشیده است ؛ پس ، پیر نیست .
مراد ، هما ن بود که می پنداشتم . خود نبود، همه بود ؛ چون خورشید . و خورشید هایی که از اویند . ما، زیبا یی هستی را ، دگر بار در او دیدیم .
آموختم از او که هیچوقت برای تحقق همه ی آن چیزها یی که می توان شد ، دیر نیست .
و امروز، مراد، در ما روان است و ما ، در او .
رضا تابا ن - خورشید روزی از اعتد ال پا ئیزه ی 1387 – تهرا ن

خورشید تیز رفتا ر

منظومه ی " تک باغچه ای در پردیس "، گفته ی مانوئل بربریا ن ، را خواندم ؛ نه یکبا ر . و هر بار ، دلم گریست و در هم شد . گرچه زین پیش ، بوقت انتشار کتا ب " جستاری در پیشینه ی دانش کیها ن و زمین در ایرا ن ویج"او ، که از دلشکستگی ، اندوه، درد و اشک ، می گوید ، اشک ، فرو داده بودم .
من ، روشنفکری اند یشمند ، باریک بین و آرمانگرا ، نا خرسند و خرده گیر را می بینم که " کشته و زنده به عشق است ".
اندوه و دلشکستگی اش را نمی توانم برخاسته از مهاجرت نا خواسته اش به سرزمینی بدانم که برخورد میا ن نظا م های اجتما عی و سنت ها ی فرهنگی ، بر آ یند آ ن است .
مانوئل ، در کتا بش بروشنی نشا ن داد که چگونه با هر هجومی خونبا ر و مرگ آ فرین ، دست کم از چند هزارسال پیش ، از سرعت و شتا ب " خورشید اروند اسب " ، دانش و فرهنگ و پیشرفت ایرا نیا ن ، کا سته شد و پس از رکود ، با شتا ب تند شونده ، محکوم به پسرفت شد . پس او این را نیک می داند که :
اجتما عا ت ایرانی از دیر باز بر اثر خشونت محیط طبیعی – خشکی اقلیم ، کمی آ ب ، دوری آ بادی ها از یکدیگر و دشواری ارتباطا ت- ،و اختلا فا ت انسا نی – تنوع نژا دی و زبا نی و دینی – و نا برابری فرهنگی - مقابله ی مخرب فرهنگ کوچ نشینی با فرهنگ شهر نشینی – به خشونت اخلا قی و انزوا طلبی و همستیزی کشا نیده شد . حکومت ها یی که این اجتما عا ت را گردانیدند ، در برابر خشونت داخلی و مزاحمت خا رجی ، به استبداد گرائیدند و سرا سر زندگی اجتماعی را زیرسلطه ی خود گرفتند ، در نتیجه ی مداخله ی استبداد آ میز حکومت ها در همه ی شئون اجتما عی و ا ز آ ن جمله در فعا لیت ها ی تولیدی و نیز در نتیجه ی هجوم مخرب پیا پی – چه از داخل و چه از خارج نجد ایرا ن - تکا مل عمومی اجتما عا ت ایرا نی ، با رها دچا ر توقف و حتی سیر قهقرا یی شد .
ما نوئل می گوید : ... تا آنجا که بیا د دا رم، تنها تفریح من از سا ل 1344 همیشه فرا گرفتن ، خواندن ، پژوهش و نوشتن در باره ی دانش زمین بوده است . پس ، در آ ن دیار دور از خا نه ی مادری ، ابزارش را آسانتر دستچین می توان کرد . بها نه ی این شورید گی چیست ؟
تخیلم همچون توپی برگرد صفحه ای بدون اصطکا ک در خلاء ، از اینسو به آ ن سو لیز می خورد .به جهانی می روم که هرگز وجود نداشته و بدون آ ن هم که به هیچ کجا نمی روم .
... به شنا خت می رسم ؛ شنا خت انسا نی ؛ با زتا ب ویژگی ها ی کلی یا جزیی یک نمود در ارگا نیسم . از شنا خت علمی که ادرا کا ت تصویر ها ی دقیق آ ن نمود است می گذرم و به شنا خت هنری می رسم که بر عواطف و برداشت ها ی آ ن نمود تکیه دارد ؛ و از آنجا ، به شنا خت فلسفی ، که جا مع این دو شنا خت است . از چرخش با ز می ما نم . ما نوئل را در ا ن می یا بم و ، آ را م می گردم . کسی از دور من را می خواند:
"... خواستن ، ما را می سوزاند ؛ و توانستن ، نا بودما ن می کند ؛ ولی ، دانستن ، وجود نا توا ن ما را در یک حا لت آرامش ، پیوسته نگهمیدارد . "
بدرود . دهمین روز روشن پا ئیز 1387 . تهرا ن رضا تا با ن

یادداشتی برای برها ن، به بها نه ی گا می که به استواری برداشت .

آواز مرغ انجیر خوار در گذر از برگ گل اطلسی می آ ید ؛ مبارک باد می خواند .
...
مژده ی قبولی " برها ن "را در آزمون نا هموار ورود به دانشگاه ، مادر ارزشمندش – شیده – داد؛ این زیبایی به تندی در جانم روان شد . بهر سو دوید و از چهره ام بیرون جست و خندان شد .
یادداشت زیر برای اوست ؛ نوستالژی نسلی که " برهان "، از پله ها یش بالا می رود ، تا بزرگتر و خوشبخت تر از آنان شود .
... نوستالژی
جوان بودیم ما ، دستمایه ها ی مان اند ک بود و کوله بارمان سبک
فضا و زمان ، محدودیت مان نبود . چون اجداد مان
آ ن روز ها ، طلایی نبود ؛ چون امروز ، که طلایی نیست ، اما :
هرچه بود ، همهمه که بود ، شور بود و زیبا یی
...
نخستین گام را آگاهانه بر داشتیم
از هیچ همه چیزمان را ساختیم
زمان را در آوای بلدرچین دیدیم و در کوله بارمان چیدیم
جهان بینی مان ، ما را به راه خود برد
...
آرزوهای مان ، کند رخ نمود
و رویدای های هراس آور تند
اما ، از بازی دست نکشیدیم
زمان در ما گم نشد ؛ گرچه دستها ی مان پیر شد ؛ اما مندرس نشد .
...
زمان گذشت . گذشته و آینده یکی شد ؛ ترکیب شد و حال شد ؛" برها ن " ، شد . ده روز از پائیز 1387 خیامی آمد و رفت . رضا تا با ن . تهران

یادداشتی برای مانی ، به بها نه ی نما یشگاهی که بپا داشت .

همهمه بود و همه ، رو به خود داشتند. عكس اويخته بود بر ديوار، از فناوري صوتي و تصويري دهه هاي 70 و 80 ميلادي ، تا حافظه ي تاريخي ما ن را كه پيوسته در برخورد با تكنولوژي كوتا ه تر و كم رنگ تر مي شود ، ياد اورد . دست مريزاد .
...
زما ن در مقا بل چشما ن ما ا ست ؛ زما ني كه دقا يق و ثا نيه ها يش در پهنه ي زمين ؛ يكسا ن ا ست . امروز عمر 15000 ميليو ن سا له ي هستي را با يك هزارميليو نيم ثا نيه اندازه مي گيرند ؛ با سا عت ها ي اتمي سزيوم 133، كه دقتي برا بر يك ثا نيه در طو ل يك ميليو ن سا ل دارد .
طي 300 سا ل – قر ن هفدهم تا قر ن بيستم - ، تما م سا عتها ، مكا نيكي بود و با نوسا ن پا ندول كار مي كرد . و امروز ، ارتعا ش مكا نيكي يك بلور كوارتز ، جا يگزين سا عتها ي مكا نيكي چرخهاي تعا دل قد يم شده است .؛ با اين ياد اور ي كه زما ن در يافت ويژگي الكترومكا نيكي بلور كوارتز در سا ل 1928 ميلادي ، تا كار برد گسترده ان در سا ل 1988 ، حدود 60 سا ل بدرازا كشيد
...
مردم تغييري در ريتم زندگي خود نداده اند؛ ريتم راه رفتن ، ريتم ضربا ن قلب و يا حتي طول عمر، هما ن ا ست كه بود .
فضا و زما ن محدود يت براي اجداد ما نبود ؛ اما براي ما هست . ما د نيا را كوچكتر از انچه هست كرده ايم . ايا مي توا ن گفت كه هم اكنو ن نيز زندگي اوليه ادامه دارد . ان روز هاي اغازين عصر طلا يي نبود و دنيا ي امروز ما نيز طلا يي نيست .
عصر چوب – عصر حجر – اوليه 200000 سا ل دوام يافت ؛ و اينكه حدود 30000 سا ل پيش از تو لد مسيح ، اجداد ما از روي اب به استرا ليا رفتند ؛ پس اجداد ما كود ن نبودند؛ ا نا ن از هيچ، همه چيز ساختند . در اغاز هيچ نبود . همهمه كه بود .

9 روز از شهريورماه 86 رفت .
رضا تا با ن

این نخستین بار است که نامه برایت می نویسم .

در با مدا د سه شنبه ، 22 روز رفته از اردیبهشت ماه 1383، " هما " ، از تهرا ن پر کشیدو به سوی سرزمین هنر و اندیشه ، - پا ریس- شتا فت ؛ و فرزندما ن ... را با خود برد ! من ، هما ن روز در یاددا شت روزا نه ام نوشتم که :... مبارک با د این زیبا یی. تمامی آ ن روز ، تهرا ن هوا یی دم کرده دا شت و خا کستری بود .
...
... این نخستین نا مه ای است که برا یت می نویسم ؛ وعده ی آ ن را 12 روز ما نده از مهر ما ه ، داده بودم . وقتی به نوشتن می نشینم ، بتندی در می یا بم که سخن با هنر مندی که تما شا گر بسیا ر خوبی است ، سا ده نیست ؛ مگر نه اینکه تخیلش را در نشست ارا ئه ی پروژه ی دیپلمش در پا نزدهمین روز از تیر ما ه 1382 ، از جها ن هستی ، دیده بودم ! من در آ ن روز گرم تا بستا نی ، در یا فتم که تو ، " هنر را به عنوا ن یک یا ر ، یک انگیزه ، یک هدف و یک وسیله ی بیا ن دید و دریا فت ، بکا ر گرفته ای ".
تو ، بمن تما شا گر ، بروشنی گفتی که زما ن ، برا ی کسی که می دود ، کمتر از فردی که ایستا ده ، می گذرد ؛ چرخش فرم در فضا ، به گرد نقطه ای – گویی در خلاء- که بهم می پیوستند و از هم رها یی می جستند و از شکلی به فرم دیگر رخ می نمودند را که بیا ن بیکرا نگی هستی بود ، به من ، نشا ن دادی و آ موختی .
...
" کوته " ، این اندیشمند بزرگ در " فا وست " ، می گوید : کسی که فرصت به دست آ ورده است ، نبا ید از دست بدهد . تو ، اکنون پس از پیمودن را هی نا هموار ، افزار کا رت را بخوبی و شا یستگی ، جمع و جور کرده ای ؛ مواظب با ش ، با دست و دندا ن ، آ نچه تا امروز بدست آ ورده ای را سرسختا نه نگه دار . گا هی ، بدور و برت نگا ه کن ، که اینها یی که می خوا هی مورد پسندشا ن با شی کیستند . " آ یا برا ی پسند افتا دن در چشم این چنین کسا ن ، این همه درد سر لا زم است ؟".
می توا ن از احسا سا ت و عواطف بسیا ر شدید ، چیزی سا خت که در ر ا ستا ی ارتقا ء به سطوح با لا ی اندیشه و خلا قیت ، حرکت کند ؛ بند ها یی که به هر بها نه به دست و پا یت خواهند افکند را پا ره کن و خود ، رها کن . خودت را دست کم مگیر . خود را بشنا س؛ همواره در معا شرت ها یت اندازه نگهدا ر. جا یت را در کا روا ن پر جنبش هنر و اندیشه ی هزاره ی سوم ، با سما جت و برد با ری ، پیدا کن .
میدا نم که "خود بودن "، ا ن هم در آ ن دیار خشن بظا هر دلفریب ، سخت است و طا قت فرسا . تو بهتر و روشن تر از من می دا نی که خلق آثار جا ویدا ن توسط " بتهون "، و "برا مس"، چه بود .
بدرود -
تهرا ن – یک روز ما نده از ما ه مهر 1383 خیا می

۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

نانوایی - آژا نس - پائیز

در انتظار خرید نا ن ، در صف ایستاده ام . روز درنیمه است و کارگرا ن دست شسته از کارنیز ،با نظمی و آرامشی دلنشین ایستاده اند . خانمی جوا ن با بچه ای در آغوش این پا و آن پا می شود و نفر ششم است . مردی آراسته ، بلند قامت و درشت استخوان ، صف را سا ن می بیند و در جلوی نفر اول می ایستد . در دهه ی پنجم زندگی است . به گما ن کارمندی بوده که اکنون ، بازنشسته است ؛ و خانه اش امروز جایگا هی بلند یا فته وصاحب خا نه است . مستاجر نیز دارد . رو به صف ، نفر اول را که مردی است کوتا ه قد ، و لبا س کار کارگرا ن ساختما نی بر تن دارد ، مخا طب نموده و میگوید : تنها یک نا ن بربری میخواهد . سر صحبت با آ ن مرد را می گشا ید و تنها خود سخن می گوید و می خندد . در می یا بد که آن مرد کارگر ، سه نا ن می خواهد ؛ می گوید : چهار نا ن بگیرد و یکی با او بدهد . پیشنها دش را قبول شده می پندارد و ادامه سخن می دهد . خمیر قد کشید و سوار بر پارو ، به آ رامی در تنور گرم ،جا گرفت و نان شد ؛ بیرون پرید و به ردیف گرسنه گا ن چشم انتظا ر رسید . نفر اول ، سه نا ن خود گرفت و آرام از جلوی آ ن مرد بلند قد آراسته ، رد شد و برا ه خود رفت ...
...

را ننده ی آژانس
خورشید، رنگ باخته و خود را از شهر جمع می کند . وقت دلگیر بعد از ظهر جمعه است . اتومبیل پرا یدی جلوی آ پارتما نی می ایستد . را ننده پیاده می شود و زنگ آ پار تما نی می فشرد و می گوید : " آ ژانس " ؛ خمید ه است این مرد را ننده ، و اتومبیلش آرم آ ژانس ندا رد . بیش از هفتا د سا ل سن دارد. به جمعیت ولو شده ی در جلوی دکا ن ساندویچ فروشی چشم می دوزد و سری تکا ن می دهد .
دو دخترریز استخوا ن کوله بر پشت ، از مجتمع آ پا رتما نی بیرون می آ یند و سری می گردانند تا اتومبیل آژا نس را بیا بند . راننده ی آ ژانس نیز با تعجب می پرسد : شما مسافرهستید ؟ دخترا ن که گویی در انتظا ر را ننده ی جوا ن بودند می گویند : بله . ...
...

پائیز
ابر ، سا یه بر زمین می چسپا ند . روشنی و تیرگی ، که بدنبا ل هم می دوند ؛ کرما و سرما . و این ، پا ئیز است . رنگین است این اعتدا ل پا ئیزه . چون با زی ما ه با زمین و زمین با خورشید چهر .
نجوا ی درخت سپیدار بلند قا مت ، که می رود تا دست در گیسوا ن ابرها ی با زیگوش اندازد ، را می توا ن شنید .
زاغی ، در دورمی خوا ند ؛ سکوت کوه در هم می شود . صدای بم و گرفته الاغی از باغی در سینه ی کوه در دره می پیچد و به آوای چند میلیون سا له روان شده در دره می پیوندد .
پائیز 1387

سرویس مدرسه

در صف نا نوا یی می ایستم ؛ چند دقیقه ا ی از نیمروز گذشت . صدا ی شا دی بچه ای من را به خود می خواند؛ سر می چرخا نم ، در خیا با ن که بیشتر کوچه است تا خیا با ن ، و دو طرفه اتومبیل رو هم هست ، اتومبیلی در گذر است ؛ بر بدنه ی آ ن نوشته شده " تا کسی بی سیم پا سارگا د "؛ پسر بچه ای نیمه ی تن خود را از شیشه در عقب به بیرون کشا نده و شادی می کند . را ننده مرد جوانی است که ریشی سیاه دارد . چند بچه ی دبستا نی دیگر در "پراید"، بهم کره زده شده اند .بچه ها با سرویس مطمئن، به دبستا ن رفته و شادی کنا ن به خا نه بر می گردنند . امروز پنجشنبه است .
...
در بزرگراه به سوی خا نه بر می گردم ؛ نا ن خریده ام .در پشت چرا غ قرمز سه راه می ایستم . ماشین ها، بسرعت بدنبا ل هم می دوند و بازی می کنند . اتومبیل "پرایدی"،از راه می رسد ؛ بی توجه به چراغ قرمز عبور ممنوع ، نیم چرخی می زند و می رقصد و در دل شا ید بمن ترسوی ایستا ده در پشت چرا غ قرمز می خندد ؛ بر در آن نوشته شده " آ موزشگا ه را نندگی ..."، نشا نه ی سه گوش زرد رنگ "احتیاط" ، درسپر عقب آ ن، در من نقش می بندد . را ننده زن جوا نی است . این اتومبیل نیز سرویس مدرسه است! سپیدی مقنعه ی دختر دبستا نی سر بیرون آورده از شیشه ی عقب ، من را در جای خود، میخکوب می کند . بوق ممتد اتومبیل ایستا ده در پشت ، من را به خود می آ ورد . چند دقیقه ای به یک بعداز نیمروز ما نده است . بچه ها با سرویس مطمئن ، به مدرسه رفته و شا دی کنا ن به خانه بر می گردنند. امروز پنجشنبه است .
...
نا ن خریده ام ؛ به کوچه ی خا نه ی ما ن می رسم و می پیچم . به آ ینه های اتومبیل چشم دوخته وبه آ را می به در پارکینک نزدیک می شوم . هنوز شها مت آ ن زن جوا ن راننده ی سرویس مدرسه در بزرگراه در من می جوشد که چون شها ب ، اتومبیلی از را ه می رسد و بی هیچ تا مل از کنا رم می گذرد . راننده زنی است جوا ن ؛ و سرویس، سرویس مطمئن مدرسه . شاید بچه ها گرسنه اند و باید زودتر به خا نه برسند . امروز پنجشنبه است .


23 آ با ن ما ه 1387 – تهران
رضا تا با ن