آواز مرغ انجیر خوار در گذر از برگ گل اطلسی می آ ید ؛ مبارک باد می خواند .
...
مژده ی قبولی " برها ن "را در آزمون نا هموار ورود به دانشگاه ، مادر ارزشمندش – شیده – داد؛ این زیبایی به تندی در جانم روان شد . بهر سو دوید و از چهره ام بیرون جست و خندان شد .
یادداشت زیر برای اوست ؛ نوستالژی نسلی که " برهان "، از پله ها یش بالا می رود ، تا بزرگتر و خوشبخت تر از آنان شود .
... نوستالژی
جوان بودیم ما ، دستمایه ها ی مان اند ک بود و کوله بارمان سبک
فضا و زمان ، محدودیت مان نبود . چون اجداد مان
آ ن روز ها ، طلایی نبود ؛ چون امروز ، که طلایی نیست ، اما :
هرچه بود ، همهمه که بود ، شور بود و زیبا یی
...
نخستین گام را آگاهانه بر داشتیم
از هیچ همه چیزمان را ساختیم
زمان را در آوای بلدرچین دیدیم و در کوله بارمان چیدیم
جهان بینی مان ، ما را به راه خود برد
...
آرزوهای مان ، کند رخ نمود
و رویدای های هراس آور تند
اما ، از بازی دست نکشیدیم
زمان در ما گم نشد ؛ گرچه دستها ی مان پیر شد ؛ اما مندرس نشد .
...
زمان گذشت . گذشته و آینده یکی شد ؛ ترکیب شد و حال شد ؛" برها ن " ، شد . ده روز از پائیز 1387 خیامی آمد و رفت . رضا تا با ن . تهران
...
مژده ی قبولی " برها ن "را در آزمون نا هموار ورود به دانشگاه ، مادر ارزشمندش – شیده – داد؛ این زیبایی به تندی در جانم روان شد . بهر سو دوید و از چهره ام بیرون جست و خندان شد .
یادداشت زیر برای اوست ؛ نوستالژی نسلی که " برهان "، از پله ها یش بالا می رود ، تا بزرگتر و خوشبخت تر از آنان شود .
... نوستالژی
جوان بودیم ما ، دستمایه ها ی مان اند ک بود و کوله بارمان سبک
فضا و زمان ، محدودیت مان نبود . چون اجداد مان
آ ن روز ها ، طلایی نبود ؛ چون امروز ، که طلایی نیست ، اما :
هرچه بود ، همهمه که بود ، شور بود و زیبا یی
...
نخستین گام را آگاهانه بر داشتیم
از هیچ همه چیزمان را ساختیم
زمان را در آوای بلدرچین دیدیم و در کوله بارمان چیدیم
جهان بینی مان ، ما را به راه خود برد
...
آرزوهای مان ، کند رخ نمود
و رویدای های هراس آور تند
اما ، از بازی دست نکشیدیم
زمان در ما گم نشد ؛ گرچه دستها ی مان پیر شد ؛ اما مندرس نشد .
...
زمان گذشت . گذشته و آینده یکی شد ؛ ترکیب شد و حال شد ؛" برها ن " ، شد . ده روز از پائیز 1387 خیامی آمد و رفت . رضا تا با ن . تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر