منظومه ی " تک باغچه ای در پردیس "، گفته ی مانوئل بربریا ن ، را خواندم ؛ نه یکبا ر . و هر بار ، دلم گریست و در هم شد . گرچه زین پیش ، بوقت انتشار کتا ب " جستاری در پیشینه ی دانش کیها ن و زمین در ایرا ن ویج"او ، که از دلشکستگی ، اندوه، درد و اشک ، می گوید ، اشک ، فرو داده بودم .
من ، روشنفکری اند یشمند ، باریک بین و آرمانگرا ، نا خرسند و خرده گیر را می بینم که " کشته و زنده به عشق است ".
اندوه و دلشکستگی اش را نمی توانم برخاسته از مهاجرت نا خواسته اش به سرزمینی بدانم که برخورد میا ن نظا م های اجتما عی و سنت ها ی فرهنگی ، بر آ یند آ ن است .
مانوئل ، در کتا بش بروشنی نشا ن داد که چگونه با هر هجومی خونبا ر و مرگ آ فرین ، دست کم از چند هزارسال پیش ، از سرعت و شتا ب " خورشید اروند اسب " ، دانش و فرهنگ و پیشرفت ایرا نیا ن ، کا سته شد و پس از رکود ، با شتا ب تند شونده ، محکوم به پسرفت شد . پس او این را نیک می داند که :
اجتما عا ت ایرانی از دیر باز بر اثر خشونت محیط طبیعی – خشکی اقلیم ، کمی آ ب ، دوری آ بادی ها از یکدیگر و دشواری ارتباطا ت- ،و اختلا فا ت انسا نی – تنوع نژا دی و زبا نی و دینی – و نا برابری فرهنگی - مقابله ی مخرب فرهنگ کوچ نشینی با فرهنگ شهر نشینی – به خشونت اخلا قی و انزوا طلبی و همستیزی کشا نیده شد . حکومت ها یی که این اجتما عا ت را گردانیدند ، در برابر خشونت داخلی و مزاحمت خا رجی ، به استبداد گرائیدند و سرا سر زندگی اجتماعی را زیرسلطه ی خود گرفتند ، در نتیجه ی مداخله ی استبداد آ میز حکومت ها در همه ی شئون اجتما عی و ا ز آ ن جمله در فعا لیت ها ی تولیدی و نیز در نتیجه ی هجوم مخرب پیا پی – چه از داخل و چه از خارج نجد ایرا ن - تکا مل عمومی اجتما عا ت ایرا نی ، با رها دچا ر توقف و حتی سیر قهقرا یی شد .
ما نوئل می گوید : ... تا آنجا که بیا د دا رم، تنها تفریح من از سا ل 1344 همیشه فرا گرفتن ، خواندن ، پژوهش و نوشتن در باره ی دانش زمین بوده است . پس ، در آ ن دیار دور از خا نه ی مادری ، ابزارش را آسانتر دستچین می توان کرد . بها نه ی این شورید گی چیست ؟
تخیلم همچون توپی برگرد صفحه ای بدون اصطکا ک در خلاء ، از اینسو به آ ن سو لیز می خورد .به جهانی می روم که هرگز وجود نداشته و بدون آ ن هم که به هیچ کجا نمی روم .
... به شنا خت می رسم ؛ شنا خت انسا نی ؛ با زتا ب ویژگی ها ی کلی یا جزیی یک نمود در ارگا نیسم . از شنا خت علمی که ادرا کا ت تصویر ها ی دقیق آ ن نمود است می گذرم و به شنا خت هنری می رسم که بر عواطف و برداشت ها ی آ ن نمود تکیه دارد ؛ و از آنجا ، به شنا خت فلسفی ، که جا مع این دو شنا خت است . از چرخش با ز می ما نم . ما نوئل را در ا ن می یا بم و ، آ را م می گردم . کسی از دور من را می خواند:
"... خواستن ، ما را می سوزاند ؛ و توانستن ، نا بودما ن می کند ؛ ولی ، دانستن ، وجود نا توا ن ما را در یک حا لت آرامش ، پیوسته نگهمیدارد . "
بدرود . دهمین روز روشن پا ئیز 1387 . تهرا ن رضا تا با ن
من ، روشنفکری اند یشمند ، باریک بین و آرمانگرا ، نا خرسند و خرده گیر را می بینم که " کشته و زنده به عشق است ".
اندوه و دلشکستگی اش را نمی توانم برخاسته از مهاجرت نا خواسته اش به سرزمینی بدانم که برخورد میا ن نظا م های اجتما عی و سنت ها ی فرهنگی ، بر آ یند آ ن است .
مانوئل ، در کتا بش بروشنی نشا ن داد که چگونه با هر هجومی خونبا ر و مرگ آ فرین ، دست کم از چند هزارسال پیش ، از سرعت و شتا ب " خورشید اروند اسب " ، دانش و فرهنگ و پیشرفت ایرا نیا ن ، کا سته شد و پس از رکود ، با شتا ب تند شونده ، محکوم به پسرفت شد . پس او این را نیک می داند که :
اجتما عا ت ایرانی از دیر باز بر اثر خشونت محیط طبیعی – خشکی اقلیم ، کمی آ ب ، دوری آ بادی ها از یکدیگر و دشواری ارتباطا ت- ،و اختلا فا ت انسا نی – تنوع نژا دی و زبا نی و دینی – و نا برابری فرهنگی - مقابله ی مخرب فرهنگ کوچ نشینی با فرهنگ شهر نشینی – به خشونت اخلا قی و انزوا طلبی و همستیزی کشا نیده شد . حکومت ها یی که این اجتما عا ت را گردانیدند ، در برابر خشونت داخلی و مزاحمت خا رجی ، به استبداد گرائیدند و سرا سر زندگی اجتماعی را زیرسلطه ی خود گرفتند ، در نتیجه ی مداخله ی استبداد آ میز حکومت ها در همه ی شئون اجتما عی و ا ز آ ن جمله در فعا لیت ها ی تولیدی و نیز در نتیجه ی هجوم مخرب پیا پی – چه از داخل و چه از خارج نجد ایرا ن - تکا مل عمومی اجتما عا ت ایرا نی ، با رها دچا ر توقف و حتی سیر قهقرا یی شد .
ما نوئل می گوید : ... تا آنجا که بیا د دا رم، تنها تفریح من از سا ل 1344 همیشه فرا گرفتن ، خواندن ، پژوهش و نوشتن در باره ی دانش زمین بوده است . پس ، در آ ن دیار دور از خا نه ی مادری ، ابزارش را آسانتر دستچین می توان کرد . بها نه ی این شورید گی چیست ؟
تخیلم همچون توپی برگرد صفحه ای بدون اصطکا ک در خلاء ، از اینسو به آ ن سو لیز می خورد .به جهانی می روم که هرگز وجود نداشته و بدون آ ن هم که به هیچ کجا نمی روم .
... به شنا خت می رسم ؛ شنا خت انسا نی ؛ با زتا ب ویژگی ها ی کلی یا جزیی یک نمود در ارگا نیسم . از شنا خت علمی که ادرا کا ت تصویر ها ی دقیق آ ن نمود است می گذرم و به شنا خت هنری می رسم که بر عواطف و برداشت ها ی آ ن نمود تکیه دارد ؛ و از آنجا ، به شنا خت فلسفی ، که جا مع این دو شنا خت است . از چرخش با ز می ما نم . ما نوئل را در ا ن می یا بم و ، آ را م می گردم . کسی از دور من را می خواند:
"... خواستن ، ما را می سوزاند ؛ و توانستن ، نا بودما ن می کند ؛ ولی ، دانستن ، وجود نا توا ن ما را در یک حا لت آرامش ، پیوسته نگهمیدارد . "
بدرود . دهمین روز روشن پا ئیز 1387 . تهرا ن رضا تا با ن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر