۱۳۸۷ تیر ۱۳, پنجشنبه

شیر آ مد ، سیم پیچ ، شیون

سا عت هفت صبح چها رشنبه روز هفته ا ست ؛ و بهار ، در میا نه ی را ه . خورشید از پس ابرها ی
پنبه گون خا کستری با را ن زا ، سرک می کشد و نیم نگا هی به محله ی ما می ا ندا زد .
به گرد خوار وبا رفروشی کوچک چسبیده به خا نه ما ن، آ مد و رفت ها ، شتا ب می گیرد ؛ ما درا ن از
سا عتی پیش ، به شکا ر شیر آ مده اند ؛ چند زن و مرد پیر عصا بدست نیز در میا ن جمع هست .
شیر به تله افتا ده درد کا ن ، هنوز رونما یی نشده ا ست . می گویند سا عت پنج صبح بود که شیر به نله ا فتا د .
جنبش نا منظم ما درا ن ، بهم می پیوندد ؛موج می شود و به دور خود می چرخد ؛ ورم می کند و بنا گا ه
پا ره می شود ؛ و ا کنون، ریسما نی بلند ، که یک سر آ ن در دست مرد جوا ن اخموی خوا روبا ر فروش ا ست که با
شتا ب آ ن را بیرحما نه بسوی خود می کشد . به تندی صف به انتها می رسد . ما درا ن پرا کنده می شوند . دو کیسه
یک لیتری " شیر را یا نه ا ی " ، سهم هر خا نواده ا ست .
ما ست خوا ها ن دیروز خود را ندا رد ؛ ما ست ، در یک یورش ، رشد کرد و 100% باد کرد و تورم یا فت .
چند جعبه ، پر از " شیر را یا نه ا ی"، در تله می ما ند . " شیر "، این با ر ، برا ی همگا ن ، رو نما یی
نخوا هد شد .

رضا تا با ن
بیست و پنج روز از اردیبهشت ما ه
هشتا د و هفت آ مد و رفت .







سیم پیچ
نا مزد سلما ن ، آ ن شا گرد خوا رو بار فروش محله ما ن را در آرا یش و مد روز یا فتم . عینک طبی اش
طرح مصرفی روز دارد و روسری ا ش نیز چو ن دخترا ن شهر ، هما ن ا ست که هر از چندی ، مد روز کرده و به
سرشا ن می اندازند .
اما ، آ نچه که نگا ه مرا چند لحظه خشکا ند ، سیم پیچ دند ا نها یش بود .
نا مزد سلما ن ، از قزوین برای انتخا ب مبل به تهرا ن آمده بود .


رضا تا با ن
هفدهم خرداد ما ه هشتا د و هفت

...

شیون !
چند زن جوا ن و میا نسا ل ، در پشت ویترین دکا نی بهم گره خورده اند . بچه ها یشا ن در پیا ده رو ول
شده اند و ما درا ن از آ نا ن غا فل .
زن ها ، با سر و گردن به داخل مغا زه سرک می کشند . دکا ن ، دکا ن طلا فروشی ا ست . اما ، آ نچه که
آ نا ن را اینگونه بوجد آ ورده و در هم ریخته ، لبا س زن فروشنده ا ست ؛ می شنوم که زنی از جمع می گوید "
برو دا خل و بپرس ، لبا سش را از کجا خریده ا ست ! "
شیون افتا دن یکی از بچه ها را ما درا ن نمی شنوند ؛ مگر نه اینکه می گویند : هر کس صدای شیون اتومبیل
خود را می شناسد ! پس ، اینگونه هم که می گویند ، نیست .


رضا تا با ن
هفدهم خرداد ما ه هشتا د و هفت

هیچ نظری موجود نیست: