۱۳۸۷ اسفند ۹, جمعه

بخش پایانی سفر به کناره ی دریای نمک - شمال کاشان-



سفر يکروزه- روز هفتم –
دختری جوان، بر گرد سه پايه ای که دوربين عکاسی اش بر آن است می چرخد ، چون
نسيم.دستارارغوانی رنگش را به گردن چرخانده است. به نرمی بر منشوری بلورين از نمک . می
نشيند، و و گل نمکين برآمده از زمين را نوازش می کند..
" تلماسه ای" – تپه ی شنی- شتری رنگ بلند قامت ، چون عقابی پهن شده بر زمين ، بالهايش را در دو
سو گسترده است.
ماسه ای جدا مانده ، نفس زنان از دامن تلماسه ، بالا می رود. دامن برخان-تلماسه – از نوازش
نرم باد ، چين های ريز دارد.
در دورها ، همه رنگها يکی می شود . همه سپيد. آسمان هم سفيد رنگ است. با هر نفس زمين
تپه ها بر جای خود می رقصند.
ماسه و رس ، بر کول هم سوار ، به تماشای دريا قد کشيده اند. باد ، بذر تاغ را برزمين پاشيده
است. بوته ها ، نمک ی زمين را می مکند.
سگی در سايه ی درختچه ی "گز"، نشسته است. چند درخت گز پير ، تا گردن در شن فرو
شده اند؛ به خود چرخيده اند. شاداب اند. ريشه در آب دارند.
...
به کاروانسرای برجا ی مانده ی ديروز رسيده ايم . چند گز پير ، در آب روشن تالاب ديوار
کاروانسرا ، خود را می شويند. بال و پرشان را شکسته اند. پوست تنشان را نيز کند ه اند. موج
برخاسته از گردش مرغابی زرد منقار، در گرد آب مرغ سپييد نوک نارنجی، گره می خورد؛ يکی
می شود و به سوی دخترک سياه جشم تماشاگر برکه، می دود. اردک سر سبز ، با کرشمه و ناز، در
تالاب می رقصد. گرد آب نيز می رقصد.
چند درخت بلند قامت گز ، به نگهبانی کاروانسرا ايستاده اند. نيزار همآغوسشان ، از آب می
گويد. آب پنهان در زمين ، بالا آمده است.
دختر هوشيارِ دستار ارغوانی بر سر ، کاروانسرا را به دقت می کاود. آفتاب آمده از سوراخ سقف دالان ، خبر از نيمروز دارد. روز هفتم از زمستان 1386 دو نيم شد.
...
به کناره دريا رسيده ايم. کوهی که با فوران آتشفشان در 49 ميليون سال پيش از اين ، پديد آمد و امروز
نام " جزيره ی سرگردانی" دارد ، پيش روی ما است، که تنها 70 متراز قامتش از زمين بيرون است.
اين بلند 808 متر از رويه ی دريا ، سرگردان که نيست ، بلکه ، پا برجاست و ايستا، و ريشه در درون هسته زمين دارد. از عمق 5000 کيلومتر آمده است. تا ژرفای 300 متر به درون پوسته ی دريای
نمک –شمال کاشان- ، هيچ نشانی از چين خوردگی نيست . – پس سرگردان چرا؟-
...
کپه ای رنگين از کاروانيان ، در پای "برخان"، بلند ايستاده بر لب دريا، شکل می گيرد. همه ،
رو به فراز دارند تا بر تارک تلماسه، به تماشای دريا نشينند.
از جمع کاروانيان، نو جوانی باريک و خوش اندام ، سر به بالا گرفت؛ از جمع رها شد و بی
هيچ خودنمايی، رو به بالا رفت. قدم هايش آرام است و شمرده. سياه چشم است . در مردمک درشت
چشمش ، پرسش ها می توان ديد. دور بينی بر گردن دارد ؛ او مرا به مشاهده ی علمی بادرفتهای
تلماسه های نهان در پشت برخان بلند برد. ومن، دريا را از چشم او ديدم.
....
- شبنم يخ زده خبر از زمستان سرد در راه می گويد. رضا تابان - زمستان 1386

بخش پنجم از سفر یکروزه



از سفر يکروزه - روز هفتم-
... در آسمان ابری نيست؛ شترها با قدم های سنگينی پيش می روند. شتر ماده
اغلب به سنگينی شتر نر قدم بر نمی دارد. زمين مثل صفحه ی واکس زده است ، که
رويش صابون ماليده باشند. ضرب زنگها از لغزيدن شترها خبر می دهد.زمين عليرغم
موجهای کوچک ، هموار است و پوشش يک دريای يخ زده دارد. تغيير حالت زمين خشک
، به زمين گلی لغزان خشن و دلهره آميز ، به سرعت انجام می گيرد. هراز گاهی ،
کوبش زندگی ، بلند تر از معمول به گوش ميرسد.
سايه ها رفته رفته دراز تر می شوند و شب تيره، در راه است. حالا، کوير مثل يک جاده ی
اسفالته ، سخت است و هموار ، و پيش روی سريع تر . ظلمت شب، کاروان را در ميان خود گرفت .
ستاره جدی هم رفته است و همه لشگر ستارگان آسمان را با خود برده است. هيچ ستاره ای قادر به
شکافتن ابر های بالای سر کاروانيان نيست. ابرهای باران زا ، در هم می پيچند . باد شديدی از سمت شمال شرقی می وزد.
شب پيش می رود و هوس خواب بر مردان خسته چيره می شود؛ يکی از آنها از شتر خود بالا
می رود و سوار می شود؛ و قطار به اين خاطر ، کوچکترين توقفی نمی کند. اين مرد ، شتر را وادار
می کند که گردنش را پائين بياورد، تا بتواند دستگيره داشته باشد ؛ بعد وقتی که شتر دو باره گردنش را
بالا برد ، با اين حرکت ، به مردی که در حال سوار شدن است کمک کی کند. مرد ، پشت شتر ، رو به
شکم دراز می کشد و به خواب می رود.ديگران هم به ترتيب از او پيروی می کنند و به زودی، همه
روی شترها،می خوابند. از دايره ی مخصوصی که تنه ی آنها بوجود می آورد، به روشنی پيداست که
خوابشان برده است.
شترها با قدم های سنگينی پيش می روند.
...
راهنما گفت: هيچ چيز نا اميد کننده تر و خسته کننده تر و بيزار تر از پياده رفتن در گل نيست.
آدم با هر قدمی که بر می دارد، تا زانو در گل فرو می رود. اگر بخواهد برای جلوگيری از فرو رفتن
در گل ، تند تر برود ، کفش هايش در گل می ماندو در نتيجه، خيلی خسته خواهد شد. اگر آهسته برود ،
آنقدر در گل فرو می رود که نمی تواند پايش را از گل بکشد. اين گل ، خيلی خشن و مکنده است.
اولين نفری که توانش به پايان رسد، قربانی می شود؛ سپس ، يکی بعد از ديگری ، در گل، بر جای می
مانند. – اگر عقب نشينی کنی می ميری؛ و اگر پيش روی کنی ، باز هم می ميری. پس چرا عقب
نشينی.-
کفش هايشان را مدتی است از دست داده اند. و حالا شلوارشان هم در گل می ماند. اغلب جفت جفت ،
دست همديگر را می گيرند، تا بتوانند توازنشان را بهتر حفظ کنند. وقتی يکی از همراهان ، تسليم مرگ
شود ، بقيه ، ناگزير، فقط به نجات خود فکر می کنند.
چند انسان ، در اين کوير بی رحم و وحشتناک، جانشان را از دست داده اند؟
... آهنگ کاروانی از دور می آيد: " پنبه دانه ، کاه، کاه" می خواند.
بوته ها، نمک زمين را می مکند. باد، رد پای گورخر را با خود برده است.
خورشيد در انفجار نيمروزش ، به همه سو شعله می کشد. روز دو نيمه شد . رنگها به تيرگی
می رود؛ پيش از همه ، بوته ها ، پر رنگ تر و چين های زمين ، رخنمون تر می شوند. شيار باد رفت
بر تن "تلماسه "، آبکند عميق بارش های تند را به ياد می آورد. سنگريزه ها ، براق تر می شوندو
گرمای به جان گرفته از خورشيد را ، پس می دهتد.
...
ديگر برگ های سفر "هدين "را باد از دست من می قاپد . افسوس.
...

۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

معمای حقیقت


کیهان شناسی ما را به اولین ثانیه های وجود عالم برده است ، اما علم هرچه بیشتر آشکار می شود ، پرسش های بیشتری بر جای می گذارد.
... ساده ترین سوال را در نظر بگیریم : چرا به جای اینکه ، هیچ چیز وجود نداشته باشد ، چیزی وجود دارد؟ نظریه ی "مه بانگ:، با همه ی نیرومندی ، نمی تواند به ما بگوید در ابتدای کار اصلا چرا و چگونه مه بانگ رخ داد.برخی فیزیک دان ها می گویند بر اساس مکانیک کوانتوم، فضای تهی پر از تلاطم ذرات موسوم به ذرات مجازی است که لحظه ای به عرصه ی حیات می جهند و ناپدید می شوند؛ شاید در نظر این فیزیکدان های ، کل عالم همچون نوعی ذره ای مجازی آغاز شده است . اما فیزیک دان ها صادق اذعان خواهند کرد که به طور مطلق هیچ نظری راجع به این ندارند که چرا به جای هیچ چیز ، چیزی هست. چه چیزی قواعد مکانیک کوانتوم را که فرضا خلق کوانتوم را امکان پذیر می کند به وجود آورد؟
پرسش بعدی این است : چرا عالم به شکل کنونی به نظر می رسد و نه به شکل دیگر؟ چرا با این قوانین ِ طبیعی کنونی ، واقعیت یکسره تغییر می کند. اگر نیروی گرانش حتی اندکی قوی تر می بود انبساط عالم تقریبا بلا فاصله پس از مه بانگ متوقف می شد و عالم در سیاه چاله ای فرو می ریخت؛ اگر این نیرو کمی ضعیف تر بود ، عالم با چنان سرعتی از هم می پاشید که ستاره ها ، کهکشان ها . سیاره ها هرگز نمی توانستند شکل بگیرند. "لاورنس کرا یوس"، فیزیکدان، شانس این را که نیروی گرانش دقیقا همان اندازه ای باشد که برای بوجود آمدن کیهان لازم است ، همسان ِ این شانس می داند که کسی حدس بزند دقیقا چند اتم در خورشید وجود دارد.
...
"ریچارد داوکینز"، زیست شناس، روزگاری اعلام کرد که حیات " دیگر یک راز نیست"، زیرا با نظریه ی داروین مبنی بر تحول از راه انتخاب طبیعی ، این راز حل شده است. اما به واقع با وجود همه ی روشنگری های نظریه ی داروین و مدلهای مدرن تر زیست شناختی مانند زیست شناسی ملکولی و ژنتیک ، هنوز زندگی یک معمای کامل است . هیچگدام از این رشته های علمی نمی توانندبه ما بگویند که اصلا چرا حیات روی کره ی زمین پدیدار شد و آیا پیدایش آن یک رویداد احتمالی بود یا یک شانس استثنایی. "داوکینز" و دیگران بر این باورند که حیت یک پدیده ی نیرومند است که در سراسر عالم رخ می دهد، اما هیچ گواه غلمی پشتوانه ی این باور نیست. بعد از دهها سال پژوهش ، هیچ علامتی از حیات در جای دیگری از عالم یافت نشده است. تا آنجا که می دانیم ، زندگی در حدود 5/3 میلیارد سال قبل ، فقط یک بار بر روی زمین پدیدار شده است . تلاش هایی که برای تکرار منشاء حیات در آزمایشگاه صورت گرفته پژوهشگران را بیش از همیشه متعجب کرده که حیات چگونه رخ می دهد. "فرانسیس کرک"، برنده ی جایزه ی نوبل ، روزگاری با گلایه می گفت : به نظر می رسد چیزی شبیه یک معجزه منشاء حیات است.
بسیاری از دانشمندان معتقدند پس از آنکه تحول حیات بر روی زمین آغاز می شود، دیگر فقط زمان است که موجوداتی به پیچیدگی ما را تولید می کند. اما تاریخ حیات بر روی کره ی زمین ، پشتوانه چنین دید گاهی نیست . نزدیک به 80 در صد دوره ی 5/3 میلیارد ساله ی حیات ، یکسره مربوط به ارگانیسم های یک سلولی همچون باکتری ها و جلبک ها بود . چیزی که زیست شناسان احتمالا هرگز بطور دقیق نخواهند دریافت که چه رخداد که دوران خرچنگ های بند بندی ، دایناسور های "تراسراتاپس و دیگر موجودات پر سلولی ، آغاز شد.
" استیون جی گولد"، دیرین شناس می گوید : تصادف. شانس محض. نقش بزرگی در پدیداری نوع انسان داشته است . "گولد" می گوید : اگر زندگی بر روی کره ی زمین یک میلیون بار از اول آغاز می شد احتمال داشت که هرگز دو باره پستانداران بوجود نیایند . انسان که جای خود دارد.
" ارنست مایر"، زیست شناس نیز بر این گمان است که ما شاید تنها شکل حیات در کهکشان و احتمالا در سراسر عالم باشیم که قادر به ابداع رادیوها و دیگر فنآوری های ارتباطی هستیم . بهمین دلیل "مایر" معتقد است که جست و جوی موجودات هوشمند فرازمینی ، که آسمان ها را برای یافتن ِ امواج رادیویی فرا زمینی می کاود ، کوششی محکوم به شکست است
" استون واینبرگ" فیزیک دان ذرات ، روزگاری نوشت: هرچه عالم قابل درک تر به نظر می رسد ، بی معنا تر می نماید.

۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

سفر یک روزه -بخش سوم-


... جلوی مان یک قطعه کویر نمک گسترده است ؛ و ما از تپه ی شنی که کاملا در کنار کویر قرار داردمی گذریم . بعضی از این تپه های شنی ، به خاطر ریشه های "تاغ"، سخت شده اند. این ها تپه های شنی کوچکی هستند و شیب تندشان ، در سمتی که باد نمی گیرد، به سمت شرق و شرق ،جنوب شرقی است. زمین از خاک رس ِ سرخ رنگ است ، که در جاهای تر ، مثل صابون لیز است . در روی این خاک است که تپه های شنی ، درست شده است. گاهی این تپه ها ، بصورت یک سلسله بر هم آمیخته اند و بعد بشکل هرم ها یی جدا از هم ، سر از زمین بیرون آورده اند.
... راهنمای ما با اطمینان می گوید ، وقتی در کویر و اطرافش بارانی شدید و طولانی می بارد ، تمام کویر نمک به شدت باتلاقی و شل می شود ؛ و آب تقریبا 8 تا 14 روز در منطقه ای وسیع می ایستد؛ این مرد ، کویر را "ریگ جن" می نامید و با این اسم منظورش این بود که در قسمتهای داخلی کویر ، چیزی جز جن وجود ندارد.
... آدم وقتی در کویر آب نخورد ، حالش بهتر است . ایرانی ها ، لا ینقطع آب می خورند و در عین حال ، همیشه تشنه اند.
...
در آن طرف این آخرین کوه ، در میان ِ یک گودال پهن و بزرگ، چیزی دیده می شود ، که اگر بیگانه ی بی اطلاعی آن را می دید ، گمان می کرد که دریای وسیعی را می بیند . میدانی آبی رنگ و بی انتها، با افقی یکنواخت ؛ این کویر بزرگ نمک است .کویر ِ هولناک و خطرناک، که در آن اجنه زندگی می کنند. کویری که تا کنون فقط دو نفر اروپایی ، جرات رفتن به آنجا را داشته اند.
کویر از جهاتی شباهت به یک دریای زیر زمینی ِ ماسک دار دارد. این دریا پر است از موادی که آب از اطراف ِ کویر آورده است .
کویر دریایی است که در آن،گل ولای،بیشتر از آب است . کف ِ این دریا ، بالاتر از سطح آب است؛ چون برای رسید به آب ، بایستی سطح کویر را چند سانتی متری کند.
وقتی آدم نگاهش را روی کویر می چرخاند، کویر به نظر دریایی خشک می آید و همه ی آبرفتگی هایی که به کویر می پیوندند، بی استثناء ، کاملا خشک اند.
...
پیر مردی لنگ لنگان نزدیک شد و گفت که: چهل سال است که مریض است و از من –هدین- پرسید ، که آیا کمکی از دستم بر می آید؟ من در این سفر ، داروخانه ای همراه داشتم ، که از لندن آورده بودم. اما اینکه یک چنین بیماری طولانی ، با این دواها بهبودی بیابد، انتظار ِ بزرگی بود. پیر مرد به جای دارو، چند قران پول دریافت کرد؛ و به نظر فورا به حال آمد.
به محض آنکه خورشید غروب کردو حرارت به سرعت پائین آمد، صدای خفیف و زوزه مانندی از میان تپه های شنی شنیده می شود؛ شاید این صدا ، از سرد شدن شن ها و بهم مالیده شدن شان بوجود می آید. این صدا ، آواز شبانه ی کویر است ؛ صدای این تپه های شنی ، که حالا آرامند، از هزاران سال به این طرف، بی قرار در گردش اند.
...
نور آتش ، جرقه زنان و سرخ گونه، به اطراف تابیده می شود؛ به تاغ های زیبا و کمرنگ می تابد و نور قرمز رنگی بازتاب می یابد.

سفر یک روزه -بخش دوم-


چوپانی که تازه سر رسید ، خیلی دلش می خواست در باره ِ سفر من و هدف آن چیزی بداندو می گفت : که این موضوع را نمی تواند بفهمد ، که آدم ها یی که هنوز صاحب ِ پنج حس خود هستند ، چطور با میل خود قدم به کویر می گذلرند؛ جایی که به احتمال قوی، جان آنها را خواهد گرفت ؛ جایی که ارواح در آن خانه دارند و با بازی خود سرگرمند.
او نمی دانست که هدف این سفر در کویر این است که بتوان با کویر ، با کویر ِ نمک مرطوب ، و گودال ِ عظیم مسطحش آشنا شد و دید که کویر ، چگونه در حاشیه ِ خود به کویر و صحرایی بی آب و علف تبدیل می شود.
...
میرزا ، شب ها از یک کتاب ِ مذهبی ، برای دیگران افسانه می خواند ؛ و شنوندهای او که دور آتش جمع شده اند ، می نشینند و یا به حالتی راحت دراز می کشند ؛ چپق دود می کنند و قلیان را دست به دست می گردانند، که صدایش ، تمام ِ شب به گوش می رسد . حتی وقتی که در اتراق همه چیز ساکت است .
...
هوا هنوز هم به شدت مه آلود و گرفته است . ذره های کوچک برف ، از میان ِ مه غلیظ ، به زمین می افتد . آتش ساربانها ، نورش را به تپه های سرخ و سفید ِ پشت اتراق می انداخت و در سمت شرقی ، بیابان در تاریکی ِ غلیظی گم شد ؛ و شب ،ساکت و با شکوه ، به زمین بازگشت.
...
از هفت سیاه چادر می گذریم . همه جای چادر بسته است ؛ ساکنین این چادر ها ، ژنده پوش اتد و کثیف . با این وصف شکل وقواره ای الوان دارند؛ زنها بی چادرند و لباسها یشان اقلا زمانی رنگ سرخ داشته است.
.... مردی از ورامین تعریف کرد که چهار سال پیش ، کاروانی که از قم بود ، راه گم کرده و سر از حوزه ی سیاه کوه در آورده است ؛ حدود ده فرسخ به کوهستان مانده ، کاروان به شور آب رسیده است و همه ِ شترها با بارشان بی آنکه نشانی از آنها مانده باشد ، گم شده اند. آنها به زمین ِ نرم رفته اند ؛ و دو تا از راهنما ها ، یخ زده اند. همین مرد عقیده داشت که اگر در میان ِ کویر بزرگ، دچار باران ِ شدیدی بشویم ، وضع بدی خواهیم داشت ؛ چون باران، زمین ِ اطراف را آن چنان نرم خواهد کرد که مما قادر به حرکت به هیچ طرفی نخواهیم بود.
کدخدا بما گفته بود ، که در صورت کم آبی ، به دقت متوجه ی حرکت گور خرها باشیم ؛ چون وقتی گورخرها ، گله وار به طرف ِ نقطه ِ معینی حرکت می کنند ، می توان مطمئن بود که به طرف چشمه ای می روند.
... در دهکده ی علم یک روز استراحت در حق خود روا داشتیم ، این دهکده ِ کوچک 949 متر از سطح دریا ارتفاع داردو جزیره ی تنهایی است در دریای کویر. این ده ده سال عمرداردو جمعیت آن پانزده نفر است ، که فقیرند. سه زنبودند ویک دختر و بقیه یا مرد بودند و یا پسر بچه.
حاجی حسن ، ثروتمند ترین و پیر ترین ساکن ده ، مردی که 57 سال دارد و وقتی که گفتم ، از جهت تپه های شنی بر می آید که بادهای شرقی ، حکمروایی زیادتری بر منطقه دارند ، گفت که تپه های شنی ، پس از بادهای شدید شرقی ، رویشان را به طرف غرب بر می گردانند.

۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

بخش چهارم از کزارش سفر یک روزه


از روز هفتم
...ستوان "بوگان"، در سال 1888 میلادی – 1267 خورشیدی-در یادداشت های علمی اش می نویسد:
باتلاق بزرگ نمک ، که در محلی گود، در وسط کویر قرار دارد، گودالی است که آب ِ زمین های زیادی را به خود جذب می کند. و در برگی دیگر می آید:" ...ایرانی ها می گویند ، که در سال های خیلی پیش از امروز، از گودالی که من در آن هستم ، موجهای یک دریاچه ، در حرکت بوده است ؛ در این دریاچه کشتیرانی می شده است.این کشتی ها از سمنان تا کاشان در حرکت بوده اند."
...
استوارت در سال 1880 میلادی – 1259 خورشیدی- در گزارش علمی اش می نویسد:
کویر یزرگ ، روزگاری بستر یک دریای کم عمق بوده است . وقتی زمین بالا آمدو دریا خالی شد ، کویر بازهم پست تر از بلندی های اطرافش بود ؛ و در نتیجه ، آبهای این بلندی ها ، به داخل کویر سرازیر شدند وتشکیل باتلاق هایی را دادتد؛ همین آبها ، نمک را با خود به کویر بردند. باتلاق ها در تابستان می خشکند و در زمستان دو باره پر می شوند. و به مرور ، روی زمین ، قشری از نمک بوجود می آید.
...
می گویند:
در 3/2 – 99/1 میلیون سال پیش ، با رویدادی زمین ساختی ، تمامی سرزمین ایران ، از آب خارج شد و ریخت ِ امروزین یافت. باید گفت که این رخداد، پایان ِ حرکات ِ پوسته ی ایران زمین نیست. دلایل فراوان وجود داردکه نشان می دهد ، ایران زمین ، همچنان تحت تاثیر نیروهای " زمین ساختی "است.
همزمان با بازشدگی دریای سرخ، دراز گودال ِ زاگروس، بسته شد و ایران سرزمینی یک پارچه شد ؛ این مهم ، در 25- 144 میلیون سال پیش از امروز، رخ نمود.
با
با آنچه بیان شد ، نمی توان مهمترین رخداد چین خوردگی ایران ، در 7 میلیون سال قبل را که تمامی ایرانزمین را تاثیر ِ قابل توجه گذاشت ، نادیده انگاشت. پس از این چین خوردگی ، دریا هرگز با وسعت سابق ، ایران را در بر نگرفت ؛ این رویداد با فعالیت ِ مجدد آتشفشان های سهند ، سبلان و بزمان همراه شد.
...
کویر ها در حقیقت دریاچه های آب شور می باشند . در دریاچه ی نمک ِ شمال ِ کاشان ، مانند بسیاری دیگر از ایران زمین، حوضه های داخلی بسته یی وجود دارد که در آنها گچ و نمک همراه با مارن - آهک و خاک رس- و رس شور تشکیل می شود. زمین هایی که از این رسوبات پوشیده شده است را "کویر" می نامند. با افسوس برای کویر نمک ، گاهی واژه ِ " دشت "، را بکار برده اند و گفته اند" دشت کویر" ، که نادرست است. – به احتمال خیلی زیاد ، نویسندگان اروپایی آن را رواج داده اند.-
...
تپه های شنی از کاشان به سوی شمال ، پهن شده اند؛ بیشترین گسترش آن ، در یال جنوبی نمکزار – دریای نمک- است. " دریای نمک"، کلابی شکل است ؛ گرچه آن را " سه گوش"، نیز می توان گفت. بنظر می رسد در 30 سالی که رفت ، مساحت دریاچه ی نمک شمال کاشان 25/6 میلومتر مربع افزایش یافته است . این نشانی است از رشد وگسترش کویر نمک . با افسوس .

راه پیش روی علوم کیهانی


راه پیش روی علوم کیهانی
آن مسائل اصلی که برای دست و پنجه نرم کردن باقی می ماند چیست؟ نخست ما می خواهیم راجع به هندسه ی عالم ، یعنی چه در داخل و چه در خارج محدوده ی قابل رویت ، بیشتربدانیم.به نظر می رسد آن بخش از عالم که قادر به دیدن آن هستیم به طرز چشمگیری در عظیم ترین ابعاد ساده است و از لحاظ فضایی همگن و مشابه است – در همه جهات همسان به نظر می آید- . اما پارا مترهای اصلی تشریح کننده ی این ناحیه چندان شناخته شده نیستند. عدم قطعیت در تخمین سن عالم 20 در صد است که باید این عدم قطعیت کاهش یابد. در مورد انرژی سیاه هم که باعث انبساط پر شتاب عالم است ، وضع تخمین ها به همین منوال است. ما هم چنین می خواهیم بدانیم که آیا بخش هایی از فضا در خود متراکم می شود؟ و اگر چنین است ، آیا ابعاد این تراکم چننان است که ما در "عالم کوچکی"زندگی می کنیم که در آن تصاویر آینه وار چند گانه ای از همان کهکشا نها را می بینیم. دوم اینکه ، ما می خواهیم راجع به اینکه عالم از چه چیزی ساخته شده بیشتر بدانیم. نومید کننده است که ما نمی دانیم که نیروی حاکم بر انبساط کنونی عالم چه ماهیتی دارد. درک بهتر این مسایل ، در پیوند تنگا تنگ با درک بهتر از خلقت ساختار بزرگ در عالم است. سوم اینکه ما می خواهیم خود عالم اولیه را بهتر درک کنیم: بخصوص اینکه چه چیزی باعث تورم بزرگ کیهانی شد؟ پیش از تورم چه رخ داد؟ماهیت خلقت چه بود و چه گزینه های دیگر وجود داشت که می توانست خلق شود؟ با اینکه نظرهای متنوع و فراوانی در این زمینه وجود دارد، اما معلوم است که به دشواری می توان آنها را به محک تجربه زد. برای کمک به حل این مسایل باید فهم خود را از فیزیک ذرات تا آنجا که می توانیم وسعت بخشیم و به کاوش در کنش و واکنش های لحظه ی خلقت و بلافاصله پس از آن به پردازیم. اما هر چقدر هم که ما تجربیات کاوشگری در عرصه ی این فیزیک را وسعت بخشیم نخواهیم توانست آن اندازه انرژی به دست آوریم که تا اسرار گرانش کوانتومی را به طور تجربی بگشاییم. برای قواعد آزمون پذیر فیزیک که شرح کیهان شناسانه ی خلقت بر آنها استوار است ، محدودیت های روشنی وجود دارد. چالش اصلی ایجاد یک نظریه ی منسجم و متقاعد کننده ی فیزیکی است که تا حد امکان بتوان آزمون هایی را پشتوانه ی آن قرار داد. چهارم اینکه باید با این سئوال هم کلنجار برویم که در زمینه ی استثنایی یک علم با یک موضوع تحقیق – فقط وجود عالم- چگونه می توان نظریه را با مشاهده مربوط کرد. ما فاقد توصیف مناسبی از محدودیت های اثبات علمی در این زمینه هستیم. یکی از تلاشهایی که برای بیرون آمدن از این بن بست صورت گرفته ، ایده ی مجموعه ای از عالم ها ( یا یک "چند عالمی") است . اما هنوز روشن نیست که این یک ایده ی فیزیکی است یا یک اندیشه ی متافیزیکی.
...
پیش گاما ن ِ یک صد سال گذشته :
1905: "آلبرت انیشتین" نظریه ی نسبیت را مطرح می کند.
1912:"ارنست رادرفورد" هسته ی اتم را کشف می کند.
1924" معادلات اصلی مکانیک کوانتوم ساخته می شود.
1929""ادوین هابل" آشکار می سازد که جهان در حال انبساط است.
1950" اصطلاح "مه بانگ" توسط " فرد هوبل" اختر شناس ، رواج می یابد . این اصطلاح در بحث و جدل به کار می رود. اما ماندگار می شود.
1965 میکروموج تابش ِ پس زمینه ی کیهانی کشف می شود.
1981"آلن کوت" نخستین نظریه ی تورم کیهانی را ارایه می کند.
2000 نخستین گواه تجربی امکان پذیر از وجود " میدان هیگز": نیرویی که به ذرات جرم می دهد.

داستان همه چیز




زمان صفر ثانیه:
عالم در شرایط ناشناخته و شاید غیر قابل شناخت ، متولد می شود.- بر اساس نظریه ی سنتی "مه بانگ"، عالم از یک نقطه ی بی نهایت چگال که در آن همه ی قواعد شناخته شده ی فضا و زمان شکسته می شود -. اما هنوز نظریه پردازی متوقف نشده است: گزینه های مختلفی برای توضیح علت نخستین، مطرح شده اند؛ از آن جمله است:نوسانی در یک میدان حباب کوانتوم، رشد یافتن عالم از درون یک سیاهچاله ، یا بیرون جستن عالم بصورت فرزند عالمی دیگر که خود را نابود کرده است.
...
زمان 10 به توان 43- ثانیه
فضا و زمان ، با آن تعریفی که در قوانین اصلی فیزیک انیشتین آمده، هنوز وجود ندارد.
...
زمان 10 به توان 43- تا 10 به توان 35- ثانیه
نظریه های معاصر به دوره ای از "تورم " سریع ، انبساطی چنان سریع که از سرعت نور در می گذرد اشاره می کند. از یک گوی کوچک که اندازه ی آن کمتر از میلیمتر است ، عالم به صورت بادکنکی یزرگ در آمده و چنان فواصلی یافته که بسیار فراتر ا ز فاصله ای است که با پیشرفته ترین تلسکوب های امروزی می توانیم ببینیم. نیروی پشت این انبساط نا شناخته است.
...
زمان 10 به توان 35- تا 10 به توان 12- ثانیه
"تورم " متوقف شده است . نیروی ابتدایی که باعث آن می شد در پس خود یک رشته ذرات ِ بنیادی – الکترون ها،کوراک ها، گلوان ها ، نوترینوها- به جای می گذارد، که در حرارت های غیر قابل تصور ( 10 به توان 27 درجه ی سانتی گراد) وجود دارند.
...
زمان 10 به توان 11- ثانیه
دما به حد یک میلیون میلیارد درجه ی سانتی گراد گاهش می یابد. الکترومغناطیس زاده می شود. هر چهار نیروی بنیادی فیزیک – گرانش، نیروی اتمی قوی- نیروی اتمی ضعیف و الکترومغناطیس- اکنون در کارند.زمان ِ خلق ذرات پیچیده تر رسیده است.
....
زمان 10 به توان 6- ثانیه
کوراک ها سه تا سه تا شروع به چسبیدن به یکدیگر می کنند و به این ترتیب ، نخستین پروتون ها و نوترون ها – واحد های سازنده ی اتم- شکل می گیرند. ضد ماده و ماده تلاقی می کنند و وارد تخریب دو طرفه می شوندکه در پی آن به دلایل نا معلومی ، ماده ی خالص ، بر جای می ماند. عالم سرد می شود و به حدود یک میلیارد درجه ی سانتی گراد می رسد.
...
زمان 100 ثانیه
نوترون ها و پروتون ها ترکیب می شوند و اصلی ترین هسته ی اتمی را ایجاد می کند . -هسته اتم هیدروژن ، هلیوم و لیتیوم-. عالم با سرعت خارق العاده ای سرد می شود؛ چنان سریع که دیگر حرارت به اندازه ی کافی برای شکل گیری سایر عناصر سنگین تر وجود ندارد.
...
زمان 300 هزار سال
به دلیل ملغمه ی سوپ مانند الکترون ها و فوتون ها ( حاملان ِ نور و سایر امواج انرژی) هیچ نوری قادر نیست از درون ِ عالم نخستین عبور کند. الکترون ها با رسیدن به دمای 3000 درجه ی سانتی گراد، سرانجام قادر می شوند به هسته ِ اتم اصلی به چسبند: به این ترتیب، فوتون ها آزاد می شوند ونخستین علامت الکترومغناطیسی عالم شکل می گیرد. امروز ما می توانیم هنوز اثرات آن را بشنویم . فضا اکنون شفاف است.
...
زمان 2 یا 3 میلیون سال
عصر تاریک کیهانی با شکل گیری نخستین ستارگان عالم در فلب ابرهای گازی چگال پایان می یابد. هیدروژن که با نیروی گرانش در این سیار ها فشرده شده به هلیوم تبدیل می شود و حرارت و نور را به فضا می ریزد. واکنش های داغ و شدید اتمی نردبان ِ عناصر را بلند می کند. کربن ، اکسیژن، منیزیم شکل می گیرد. ستارگان ِ غول آسا ، موسوم به "ابر نو اختر"، با انفجار های عظیم می میرندو مواد سنگین را در سراسر کهکشان ها می پاشند.
...
زمان بین 5/5 تا 5/10 میلیارد سال ( تاریخ دقیق نا معلوم است)
خورشید ما همراه با دیگر سیاره های منظومه خورشیدی ، شکل می گیرد؛ شاید به دلیل انفجار عظیم یک "ابر نو اختر"،و در پی آن انباشت تدریجی غبار وسنگ و گاز در اجرام کروی. در سیاره های نزریک تر به خورشید ، عطارد ، زهره، زمین و مریخ. بیشتر گازهای سبک می سوزندو در مورد زمین مخلوطی از آهن ، نیکل، کربن،اکسیژن و منیزیم، بر جای می گذارند. سیاره های دورتر مانند مشتری و زحل ، کره های غول آسایی از گاز سبک، باقی می مانند.
...
زمان 2/6 تا 2/11 میلیارد سال
ظهور حیات. نخستین سلول ها شروع به تکثیر بر روی زمین می کنند . بر اساس نظریه های ابتدایی، اجزای بنیادین حیات نظیر اسید های آمینه، بر اثر رعد وبرق در جوشانده ی آب، متان و هیدروژن ، تولید می شوند. نظریه های امروزی می گوید ممکن است سیاره های خردی که به کره ی زمین بر خورد می کردند حامل بذر حیات ارگانیک بوده باشند.
...
10 تا 15 میلیارد سال
ارگانیسم های چند سلولی به مدد اولین تولید مثل جنسی نشو و نما می یابند. نخستین مهره داران در زمان " ا اوردو ویسین" –پالئوسن 540 تا 225 میلیون سال پیش از امروز- پدیدار می شوند. گیاهان، دایناسورها،خزندگان، و پستانداران در پی هم می آیند. حدود 5 میلیون سال پیش ، انواع گوناگونی از " هومینید" ها (جنس انسان) در افریقا مسکن می کنند. نوع انسان بیش از 100 هذار سال قبل پا به میدان می گذارد. زبان ، فرهنگ .جامعه ی انسانی پدید می یابد.

۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

بخش اول از سفر یک روزه


بخش اول
... حالا رو برویمان در جنوب شرقی، اندام باریک و لاغر درختهای زیادی به چشم می خورد،که طبق معمول ،چنار است و بید. بعد کلبه های گلی و دیوارها و خرابه ها و مسجدی که در این میان جلوه می فروشد. وارد اولین کوچه ی باریک ِ ورامین می شویم و باید از روی خندقی بگذریم.
من امروز صبح از شتر ها جلو زده بودم ، بنابراین وقت کافی داشتم که از ده ِ ورامین ،که ساکنانش به آن شهر ورامین می گویند، دیدن بکنم. در هر حال در شهر کاروانسرایی بود که سرپرستش از ما خواست که داخل شویم؛ اما این تنها مسافرخانه ، خیلی پر تر و بسیار کثیف تر از آن بود که اجازه ِ یک استراحت ِ حال آور را بدهد.
دور بر را خرابه هایی از زمان های بسیار دور فرا گرفته است . زمانی که ورامین هنوز مثل ری ، شهر بود و از نظر بزرگی و زیبایی هنر معماریش – به قضاوت بعضی از این خرابه ها- اهمیتی داشت. آن زمان می شد این جا را شهر ورامین خواند.
در دهکده ای که در قسمت جنوبی ورامین است و "کهنه گل" نامیده می شود ، آرامگاه ِ امام زاده یحیی، قرار دارد؛ که کاشی های گران قیمتش را دزدیدند ، تا در تهران به اروپا ئیها بفروشند. – ننگ یک چنین عملی برای خریداربیشتر است تا خود دزد.-
...
در دفتر چه ی یادداشتم در حدود پنجاه دهکده ی کوچک ِ این منطقه ِ خالی از آدمیزاد و فراموش شده را ثبت کردم. این روستا ها از جاجرود مشروب می شود.
راوی قابل اطمینانی عقیده داشت که ورامین پانصد نفر جمعیت دارد. در سال گذشته در ورامین فقط پنج مرتبه برف آمده است ؛و در تهران دوازده بار.
عجیب است که اطلاعات اهل ورامین از کویر ، که همسایه ِ شرقی شان است ، بسیار کم است. آنها می گفتند : در کویر کاری ندارند و از قلب کویر نمی توان چیزی آورد؛ دیگر اینکه ، برای کویر احترام بزرگی قایل بودندو نمی توانستند بفهمند که مقصود ما از سفر به کویر چیست.
می گویند که در تابستانها ، گور خرها،تا نزدیکی دوازده امام در بیست و هشت کیلومتری ورامین و جواد آباد می آیند ؛ آنها بوته ی "گز"، و "تاغ"، می خورندو آب ِ شور چشمه ها را .
...
دماوند ، به تمام منطقه مسلط است ؛ مثل یک چراغ ِ دیده بانی عظیم، کویر را زیر نظر گرفته است.
خیلی خوب است که ایرانی ها ، مثل ترکهای آسیای مرکزی، افسار شتر را به چوبی که از بینی حیوان گذرانده شده است ، نمی بندند؛ بلکه به جای بینی ، از دهنه ی نرم استفاده می کنند.
... دور کرسی می نشینند و لحاف را روی زانو می کشند و آن را از دو طرف زیر رانها یشان می چپانند و به این ترتیب تمام پائین تنه به خوبی گرم می شود ؛ و در این حالت غذا می خورند. با کارهای دستی خودشان را مشغول می کنند؛ با همدیگر گپ می زنند و یا آنقدر بیکار می نشینند تا ریش شان سفید شود.
...
صبح روز هشتم ژانویه ، آسمان را ابر های غلیظی پوشانده بود و پس از سرمای شب که ده درجه زیر صفر بود ، حسابی یخ بندان ِ سرد و مرطوب بود.
گویی صدای زنگها در بارش شدید برف منعکس می شود ؛ زنگها با صدای نافذی آواز جاودانی " پنبه دانه، کاه ، کاه"، را می نوازند.
... فقط بادهای جنوب شرقی ، سبب ریزش برف می شود . اگر باد از جهات مختلف بوزد ، آسمان صاف است ، در صورتی که بایستی کاملا بالعکس می بود.
باد جنوب شرقی از مناطق خشک کویر می گذرد و باد شمال شرقی از ارمنستان ِ مرطوب و دریای سیاه می آید.
صبح روز بعد ، همین که از خواب بیدار شدم ، شدت سرما چهارده درجه زیر صفر بود ، و مه ِ غلیظی در بیابان گسترده می شد .
... از سفر نامه ی "هدین " .

بخش دوم از مه بانگ تا ابدیت



از مه بانگ تا ابديت
همين که اتم های کامل شکل گرفتند- بيشتر به شکل ئيدروژن و هليوم- نيروی گرانشی توانست
ماده را در هم بکشد و اولين نسل ستارگان را شکل بدهد، که آنها نيز خوشه خوشه به هم پيوستند و
کهکشانها پديد آمد. اين کهکشانها هم به نوبه ی خود دسته دسته گرد آمدند و خوشه های کهکشانی شکل
گرفت. برخی از نخستين نسل ستارگان بر اثر انفجارهای مهيب " ابر نو اختری"،از هم پاشيدند و
عناصر ارگانيک حيات را که با واکنش های پی در پی هسته ای در داخل خود شکل گرفته بود ، در
فضا پراکندند. درنتيجه ، ابر هايی از غبار به وجود آمد که مهد تولد ستارگان نسل دوم شد. دور اين
ستاره ها را سياره هايی گرفتند که برای مولکول ها ی حيات ، محيط مناسبی بود تا اولين سلول های
زنده را توليد کنندو در نتيجه ، منشاء موجودات زنده پيچيده شوند.
سه دليل اصلی برای باور کردن اين تصوير از تاريخ عالم وجود دارد :
دليل نخست اينکه ، می توان فاصله ی ميان کهکشانها _ برای مثال از روی ميزان نور افشانی
آنها تخمين زده می شود- را با سرعت دور شدن آنها از ما ( که از روی ميزان ی سرخ گرايی آنها
تخمين زده می شود) مرتبط دانست .داده ها نشان می دهد که هر چه کهکشانها از ما دور تر باشند ،
سريع تر از ما دور می شوند ، که اين گواه اصلی برای انبساط عالم است.
دليل دوم اينکه خود وجود تابش پس زمينه ای کيهانی گواهی است بر اين که عالم در وضعيت
اوليه بسيار داغ بوده است ، زيرا طيف موج دقيق آن ( که از روی فرمول نظری ماکس پلانگ 100
سال پيش استنتاج کرد به دقت به دست می آيد) نشان می دهد که ماده و تابش در اولين لحظه های عالم
در تعادل بوده اند. چنين تعادلی گويای اين است که عالم اوليه بسيار داغ بوده است ؛ زيرا اين تعادل تنها
در حرارتی چنين زياد می تواند وجود داشته باشد.
سومين گواه از مشاهده ی فراوانی عناصر سبک در عالم – يعنی هيدروژن، هليوم، و ليتيوم - به
دست می آيد. نظريه ی چگونگی شکل گيری هسته ی اتم در عالم داغ نخستين ، که بر پايه ی دانش
فيزيک اتمی و هم چنين فرضيه های مربوط به انبساط عالم قرار دارد، با همه ی اين اندازه گيری ها ،
منطبق است تا مادامی که چگالی ماده در يک محدوده ی خاص قرار داشته باشد ؛ که اين بطرز
چشمگيری تائيد نظريه از طريق مشاهده است.
در نتيجه ، اين تاريخ کيهان شناسانه ، مورد قببول مجامع علمی قرار گرفت . ما گواه روشنی داريم
که عالم با سرعتی باور نکردنی از يک گلوله ی آتش ايتدايی پديدار شده است . با اين حال ، دوری اين
رويداد -و عظمت فضا-بی شک مجموعه ی پرسش هايی را در برابر ما می گذاردکه پاسخ خود را می
طلبد. بخصوص وقتی که می کوشيم ، منشاء عالم را در يابيم.

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

در آمد


روز هفتم – سفر یک روزه
شهر بی قواره ی تهران، در زیر "چادر شب " سنگین و چرکین ، خرناس می کشید و خوا ب ِ آشفته می دید، که برخاستیم و به شوق دیدار "برخا ن ِ" پهن شده بر کفه ی نمکین کویر ، به سوی پا ی جنوبی دریا ی نمک، در شما ل شهر کاشا ن شتاقتیم. هوای تهران کثیف بود و "وارونه".
خورشید ِ کبود از سرما ی شب کویر، از پس ساقه ی نازک ِ پر توان درختچه ی "تاغ"، لبخند زدو به تندی ، پرده ی سیاه شب را پائین کشید و بیرون جست. روز شد. نگاه به خورشید نا ممکن شد. به کاشا ن رسیدیم.
دوچرخه سوار پیر ِ کبود از سرما، در ره مسجد "عمادی"، در پس کوچه ای خمیده پشت ، رسید و مژده ی بیداری داد. باد در گیسوی آشفته ی درخت "اوکالیپتوس ِ"، نگهبان خانه، بیدار باش گفت.شهر ازخواب برخاست. – مسجد عمادی، که تا سال 1301 خورشیدی، زیباترین محراب ِ جهان اسلام را داشت و در آن سا ل کاشی های محرابش را به دقت از جانش برداشتند و به موزه ی "پرگامون"،در شهر "برلین"، فروختند و در محرابی دیگر کاشتند ، هنوز در انتظار ِ برگرداندن ِ پاره تن خود بود.
...
کاروانی با بیش از 100 مردو زن که بیشتر جوان بود ، شکل گرفت ، تا بسوی "تلما سه های"، آرمیده در کرانه ی جنوبی دریای نمک در شمال شهر، راه افتد. کاروان را شش کاروانسالار بود و پنج راننده ، که افسار پنج "مینی بوس"، را در دست داشتند. راه افتادیم.
کامیونی در هم ریخته و رنگ و رو باخته ، در زیر بار سنگین از نمک ، در کناره راه، توان از دست داده ، خوابیده بود؛ چون شتران ِ تشنه در کویر مانده، که بزانو به گل ِ نمکین ِ سمج ، سالها است که چسبیده اند.
"تاغ"، "گز"، "قیچ سیخ دار"، سر سختا نه به نگهبانی شهر ایستاده اند. دانه های ریز فورش و ماسه ی بازیگوش را نیز اجازه ی ورود به شهر نیست. گرچه ذرات ِ رس ِ رقصا ن در باد می آیند به شهر.
زمین سرخ گونه است . تاول دارد ؛ از تفت گرمای تابستانی که رفت. بلورهای نمکین از زمین روئیده اند.
...
گرد بادی آمد. سیاحان ِ سال های دور نیز با آن دیو باد آمدند.نغمه ی دلنواز زنگ ِ آویزان بر گردن مواج شترهایشان را بروشنی می شنوم. دل آشوبه دارم :
_گرانت دوف: بازرگان انگلیسی ، که ایرا ن را خوب می شناخت سکه های ساسانی جمع می کرد؛ باستانشناس و موسیقی دان هم بود. سیاستمدار و شکارچی هم بود . قرن نوزدهم بود.
_ هوتوم شیندلر: ژنرال و رئیس تشکیلات تلگراف ایران. پیش از سال 1886 میلادی به ایران آمد؛ او نخستین اروپایی بود که براههای پر خمش ایران زمین قدم گذاشت. مقاله های علمی فراوان نوشت . هیچکس جغرافیای ایران را به خوبی او نمی شناخت.
_ا.اف. اشتال: رئیس کل پست ایران، از سال 1900 میلادی
_ ستوان پاتینجرانگلیسی 1810 ، دکتر بوزه محقق روسی 1849، آبوت 1849، پرفسور ا.و. بونگه گیاه شناس 1858، خانیکوف 1858،کلو کلرک 1861، سر فدریک گلداشمید 1872،ژنرال مک گرگور 1875،فلویر 1876،استوارت 1880،ادوارد استاک 1881، ستوان گالیندو 1887، ستوان بوگان 1888، سرگرد سایکس 1893، سر توماس هولدیش، سرگرد اولیویه سنت جان، لرد گورزون ، سرگرد لوت ...
...
دیو با د، تند باد شد و آرام یافت. برگها یی از یکی از سفر نامه های "سون آندرس فون هدین"، سیاح سوئدی ،که بیش از حتی مارکوپولوی ونیزی در کوه راههای کویری "ایران زمین "صدای زنگ شتر شنید ، چون برف از آسمان رقصیدن گرفت. چند برگ از یادداشت هایش را در هوا می قاپم و به تندی می خوانم. و این همسفر من بود در این سفر یک روزه.
روز هفتم از زمستان 1386 خیامی - رضا تابا ن

۱۳۸۷ بهمن ۱۴, دوشنبه

پارکینگ

ساعت یازده صبح است ؛ و من امروز ، اجازه ِ ورود به محدوده ی زوج وفرد ِ ترافیکی را دارم . مرکب ِچاپگر کامپیوترم چند روزی است ته کشیده است.و از سویی، بنا به توصیه ِ مکانیک ، می باید در اتوبانی با سرعت حداقل 80 کیلومتر در ساعت برانم ، که این برای تنظیم معده ِاتومبیلم که با توجه به تنبلی که در تند راه رفتن دارد، لازم است ؛ پس به یک کرشمه و، دو کار .
از اتوبان ِ یادگار امام به اتوبا ن ِ همت می چرخم و پا بر رکاب می فشارم . عقربه ِ کیلومتر شمار بر روی عدد 80 میخکوب می شود . چراغ ِ بگمانم بتازگی در زمین فرو کرده ای، که سرعت مجاز را در هر باند نشان می دهد ، به نشانه ی سرعت غیر مجاز، با رنگ ِ قرمز سرعت اتومبیلم را 80 کیلومتر نشان می دهد. تخلف کرده ام ! من به عادت ، در باند سرعت کم می راندم، که به 80 رسیدم ، و این تخلف بود.
در خیابان ِورود به میدان ِ ونک ، سواری ها ، از همه رقم ، همدیگر را تنگ در آغوش می گیرند.اما نوازش نمی کنند که این مجاز نیست. از این به بعد در همه ی را ه به سوی شمال، همه ، سواری بود و بندرت اتوبوسی که بیگانه می نمود.
از خیابان ِ مورد نظرم بناچار رد شدم ، در نظم ترافیکی سازمان دهی شده . درنگ نتوان کرد.اتومبیل ها هم ، من را بجلو هل دادند.در دو سوی خیابان ، آنجا که اجازه ِ توقف بود سواری ها ، از قبل ، جای پارک پیش خرید کرده و جا گرفته بودند. گیشه ِ اتاقک "پارکبان" در کناره ِ پیاده رو نیز، پائین بود. گرچه ، مامور ،پارکبان، دفتر قبض در دست ، در خیابان پرسه می زد.
به سوی شمال شهر ادامه ِ راه دادم؛ نظم ترافیکی من را به شرق راند؛ بعد به سوی غرب چرخیدم و سرانجام ، چند دور به دور خود چرخ زدم ؛ اما سرگیجه نگرفتم . پهلو به پهلوی کاروانیان ، شلنگ تخته انداختم . جای شکایت هم نبود؛ آنچه بود ، نظم ترافیکی که بود . راه بسوی جنوب شد و اتوبانی که به غرب می رفت . یاد ِ دوست مکانیکِ اتومبیلم افتادم و پا در رکاب فشردم . و چشم از جای پارک بر نمی داشتم .یافتم ! کامیاب شدم . پارک کردم . پارکینگ خانه ام بود ! چه خوب . چند دقیقه ای از یک بعداز ظهر ِ روز یکشنبه 13 بهمن ماه 87 رفته بود .
من به نحسی 13 باور ندارم ، شما چطور؟
رضا تابان