ساعت یازده صبح است ؛ و من امروز ، اجازه ِ ورود به محدوده ی زوج وفرد ِ ترافیکی را دارم . مرکب ِچاپگر کامپیوترم چند روزی است ته کشیده است.و از سویی، بنا به توصیه ِ مکانیک ، می باید در اتوبانی با سرعت حداقل 80 کیلومتر در ساعت برانم ، که این برای تنظیم معده ِاتومبیلم که با توجه به تنبلی که در تند راه رفتن دارد، لازم است ؛ پس به یک کرشمه و، دو کار .
از اتوبان ِ یادگار امام به اتوبا ن ِ همت می چرخم و پا بر رکاب می فشارم . عقربه ِ کیلومتر شمار بر روی عدد 80 میخکوب می شود . چراغ ِ بگمانم بتازگی در زمین فرو کرده ای، که سرعت مجاز را در هر باند نشان می دهد ، به نشانه ی سرعت غیر مجاز، با رنگ ِ قرمز سرعت اتومبیلم را 80 کیلومتر نشان می دهد. تخلف کرده ام ! من به عادت ، در باند سرعت کم می راندم، که به 80 رسیدم ، و این تخلف بود.
در خیابان ِورود به میدان ِ ونک ، سواری ها ، از همه رقم ، همدیگر را تنگ در آغوش می گیرند.اما نوازش نمی کنند که این مجاز نیست. از این به بعد در همه ی را ه به سوی شمال، همه ، سواری بود و بندرت اتوبوسی که بیگانه می نمود.
از خیابان ِ مورد نظرم بناچار رد شدم ، در نظم ترافیکی سازمان دهی شده . درنگ نتوان کرد.اتومبیل ها هم ، من را بجلو هل دادند.در دو سوی خیابان ، آنجا که اجازه ِ توقف بود سواری ها ، از قبل ، جای پارک پیش خرید کرده و جا گرفته بودند. گیشه ِ اتاقک "پارکبان" در کناره ِ پیاده رو نیز، پائین بود. گرچه ، مامور ،پارکبان، دفتر قبض در دست ، در خیابان پرسه می زد.
به سوی شمال شهر ادامه ِ راه دادم؛ نظم ترافیکی من را به شرق راند؛ بعد به سوی غرب چرخیدم و سرانجام ، چند دور به دور خود چرخ زدم ؛ اما سرگیجه نگرفتم . پهلو به پهلوی کاروانیان ، شلنگ تخته انداختم . جای شکایت هم نبود؛ آنچه بود ، نظم ترافیکی که بود . راه بسوی جنوب شد و اتوبانی که به غرب می رفت . یاد ِ دوست مکانیکِ اتومبیلم افتادم و پا در رکاب فشردم . و چشم از جای پارک بر نمی داشتم .یافتم ! کامیاب شدم . پارک کردم . پارکینگ خانه ام بود ! چه خوب . چند دقیقه ای از یک بعداز ظهر ِ روز یکشنبه 13 بهمن ماه 87 رفته بود .
من به نحسی 13 باور ندارم ، شما چطور؟
رضا تابان
از اتوبان ِ یادگار امام به اتوبا ن ِ همت می چرخم و پا بر رکاب می فشارم . عقربه ِ کیلومتر شمار بر روی عدد 80 میخکوب می شود . چراغ ِ بگمانم بتازگی در زمین فرو کرده ای، که سرعت مجاز را در هر باند نشان می دهد ، به نشانه ی سرعت غیر مجاز، با رنگ ِ قرمز سرعت اتومبیلم را 80 کیلومتر نشان می دهد. تخلف کرده ام ! من به عادت ، در باند سرعت کم می راندم، که به 80 رسیدم ، و این تخلف بود.
در خیابان ِورود به میدان ِ ونک ، سواری ها ، از همه رقم ، همدیگر را تنگ در آغوش می گیرند.اما نوازش نمی کنند که این مجاز نیست. از این به بعد در همه ی را ه به سوی شمال، همه ، سواری بود و بندرت اتوبوسی که بیگانه می نمود.
از خیابان ِ مورد نظرم بناچار رد شدم ، در نظم ترافیکی سازمان دهی شده . درنگ نتوان کرد.اتومبیل ها هم ، من را بجلو هل دادند.در دو سوی خیابان ، آنجا که اجازه ِ توقف بود سواری ها ، از قبل ، جای پارک پیش خرید کرده و جا گرفته بودند. گیشه ِ اتاقک "پارکبان" در کناره ِ پیاده رو نیز، پائین بود. گرچه ، مامور ،پارکبان، دفتر قبض در دست ، در خیابان پرسه می زد.
به سوی شمال شهر ادامه ِ راه دادم؛ نظم ترافیکی من را به شرق راند؛ بعد به سوی غرب چرخیدم و سرانجام ، چند دور به دور خود چرخ زدم ؛ اما سرگیجه نگرفتم . پهلو به پهلوی کاروانیان ، شلنگ تخته انداختم . جای شکایت هم نبود؛ آنچه بود ، نظم ترافیکی که بود . راه بسوی جنوب شد و اتوبانی که به غرب می رفت . یاد ِ دوست مکانیکِ اتومبیلم افتادم و پا در رکاب فشردم . و چشم از جای پارک بر نمی داشتم .یافتم ! کامیاب شدم . پارک کردم . پارکینگ خانه ام بود ! چه خوب . چند دقیقه ای از یک بعداز ظهر ِ روز یکشنبه 13 بهمن ماه 87 رفته بود .
من به نحسی 13 باور ندارم ، شما چطور؟
رضا تابان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر