۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

بخش اول از سفر یک روزه


بخش اول
... حالا رو برویمان در جنوب شرقی، اندام باریک و لاغر درختهای زیادی به چشم می خورد،که طبق معمول ،چنار است و بید. بعد کلبه های گلی و دیوارها و خرابه ها و مسجدی که در این میان جلوه می فروشد. وارد اولین کوچه ی باریک ِ ورامین می شویم و باید از روی خندقی بگذریم.
من امروز صبح از شتر ها جلو زده بودم ، بنابراین وقت کافی داشتم که از ده ِ ورامین ،که ساکنانش به آن شهر ورامین می گویند، دیدن بکنم. در هر حال در شهر کاروانسرایی بود که سرپرستش از ما خواست که داخل شویم؛ اما این تنها مسافرخانه ، خیلی پر تر و بسیار کثیف تر از آن بود که اجازه ِ یک استراحت ِ حال آور را بدهد.
دور بر را خرابه هایی از زمان های بسیار دور فرا گرفته است . زمانی که ورامین هنوز مثل ری ، شهر بود و از نظر بزرگی و زیبایی هنر معماریش – به قضاوت بعضی از این خرابه ها- اهمیتی داشت. آن زمان می شد این جا را شهر ورامین خواند.
در دهکده ای که در قسمت جنوبی ورامین است و "کهنه گل" نامیده می شود ، آرامگاه ِ امام زاده یحیی، قرار دارد؛ که کاشی های گران قیمتش را دزدیدند ، تا در تهران به اروپا ئیها بفروشند. – ننگ یک چنین عملی برای خریداربیشتر است تا خود دزد.-
...
در دفتر چه ی یادداشتم در حدود پنجاه دهکده ی کوچک ِ این منطقه ِ خالی از آدمیزاد و فراموش شده را ثبت کردم. این روستا ها از جاجرود مشروب می شود.
راوی قابل اطمینانی عقیده داشت که ورامین پانصد نفر جمعیت دارد. در سال گذشته در ورامین فقط پنج مرتبه برف آمده است ؛و در تهران دوازده بار.
عجیب است که اطلاعات اهل ورامین از کویر ، که همسایه ِ شرقی شان است ، بسیار کم است. آنها می گفتند : در کویر کاری ندارند و از قلب کویر نمی توان چیزی آورد؛ دیگر اینکه ، برای کویر احترام بزرگی قایل بودندو نمی توانستند بفهمند که مقصود ما از سفر به کویر چیست.
می گویند که در تابستانها ، گور خرها،تا نزدیکی دوازده امام در بیست و هشت کیلومتری ورامین و جواد آباد می آیند ؛ آنها بوته ی "گز"، و "تاغ"، می خورندو آب ِ شور چشمه ها را .
...
دماوند ، به تمام منطقه مسلط است ؛ مثل یک چراغ ِ دیده بانی عظیم، کویر را زیر نظر گرفته است.
خیلی خوب است که ایرانی ها ، مثل ترکهای آسیای مرکزی، افسار شتر را به چوبی که از بینی حیوان گذرانده شده است ، نمی بندند؛ بلکه به جای بینی ، از دهنه ی نرم استفاده می کنند.
... دور کرسی می نشینند و لحاف را روی زانو می کشند و آن را از دو طرف زیر رانها یشان می چپانند و به این ترتیب تمام پائین تنه به خوبی گرم می شود ؛ و در این حالت غذا می خورند. با کارهای دستی خودشان را مشغول می کنند؛ با همدیگر گپ می زنند و یا آنقدر بیکار می نشینند تا ریش شان سفید شود.
...
صبح روز هشتم ژانویه ، آسمان را ابر های غلیظی پوشانده بود و پس از سرمای شب که ده درجه زیر صفر بود ، حسابی یخ بندان ِ سرد و مرطوب بود.
گویی صدای زنگها در بارش شدید برف منعکس می شود ؛ زنگها با صدای نافذی آواز جاودانی " پنبه دانه، کاه ، کاه"، را می نوازند.
... فقط بادهای جنوب شرقی ، سبب ریزش برف می شود . اگر باد از جهات مختلف بوزد ، آسمان صاف است ، در صورتی که بایستی کاملا بالعکس می بود.
باد جنوب شرقی از مناطق خشک کویر می گذرد و باد شمال شرقی از ارمنستان ِ مرطوب و دریای سیاه می آید.
صبح روز بعد ، همین که از خواب بیدار شدم ، شدت سرما چهارده درجه زیر صفر بود ، و مه ِ غلیظی در بیابان گسترده می شد .
... از سفر نامه ی "هدین " .

هیچ نظری موجود نیست: