۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

سنگ تراش

سنگ
سنگ تراش گرد سنگ سپيد نشسته بر سرو موي ، مسن تر از انچه بود ، مي نما يا ند . دقت مرا در انتخا ب سنگ ، نشانه معد ن كا وي ام بر شمرد ؛ من را همكار خود خواند . به خود باليد م ؛ بنا حق . او كجا و من كجا . راه رفته او را كي توا ن من بود . او با سنگ مي زيست و سنگ هم او را خوب مي شناخت . زبري دستش را جواب مي گفت و همد ل بودند با هم . و من ادعاي شنا خت داشتم ، كه اين هم نبود .
...
انجا ، پهن شده بر زمين ، جواني خوش سيما ، عينك بر چشم چسبا نده بود ، و با مهارت خط خوش نوشته شده بر سنگ را مي ترا شيد . موج دريا ، در او روان بود . شيو ه ها ي خوشنويسي پارسي را مي دانست و گل " لوتوس "را هم مي شناخت .
جوان ، خوشنويس قبرستان بود . گرافيك خوانده بود و فريدونش مي گفتند . چهره نگار روي سنگ - با 5 سال ضمانت – هم بود . انچه بود ، بي كار نبود . از خمام امده بود .

12 روز از اسفند ماه 86 گذشت و رفت .
رضا تابان

چه خوب
گفته بودم سنگ مي شنا سم من ، باز ادعا يي بي ما يه كرده بودم من ؛ كار دستم داد و مرا به امتحا ن كشا ند من را به كارگا ه سنگ بري برد ، تا سنگي به نشا نه ، برگزينم ، تا بر زمين نشا نده شود .
بوقت سفا رش نوشته اي بر سنگ ، ان جوا ن مسئو ل پرسيد : سيد يا حا جي نبود ه اند ، تا جلو ي نا م شا ن كا شته شود ؟ دستور دا شت تا بدا ن عمل كند . كه ما ، اين هم نبوديم .


12 روز از اسفند ما ه 86 مي گذرد
رضا تا با ن

هیچ نظری موجود نیست: