این سفری بود به کرانه ی دریا ، گرچه می دانستم گوهر دریاست از ساحل نها ن ؛ پذیرا شدم:
به شوق دیدار با " فرونشست کویر ایران (1) از پای بلند " توچا ل"، بر خاستیم و به سوی خورشید، که چا ک پیراهن سیاه شب را از هم می درید ، شتافتیم .
از کهریزک، حسن آباد،و علی آبادمی گذریم . راه از کناره ی باختری دریاچه نمک ِ "حوض سلطان"،می رود. مقاله ی ناصرالدین شاه قاجار در مورد این دریاچه در من باز می شود ؛ با این کلمات: "... دریاچه ای که بین تهران وقم قرار دارد ، دریاچه ی ساوه است که در تاریخ به آن اشاره می شود ، که 1357 سال پیش ، در روز تولد حضرت محمد( ص) ، خشک شد ."
این روایت بگونه ای دیگر در دوشنبه روز یازده آذرماه 1387 – در همین سفر سه روزه – از زبان شهردارجندق ، بیان شد :"... بوقت تولد حضرت محمد (ص) ، سه اتفاق مهم رخ داد:
_ نخست آتشکده ی پارس خاموش شد .
_سپس طاق کسری مدائن ترک برداشت .
_ و سرانجام دریای کویر خشک شد .
...
کاروانی نیز در 102 سال پیش ، در دوازدهمین روز از ماه دی سال 1285 خورشیدی – اول ماه ژانویه ی سال 1906 میلادی- از تهران به نیت کویر ، بار سفر می بند :
وقتی خورشید ، روبند شب را به کنار کشید و رخ بر نمود ، کاروان" سون آندرس فون هدین"(2) پیش تر از خواب برخاسته و در تدارک سفر بود . شترها نیز آماده بودند .
...
هیچ سیاحی حتی مارکوپولو – به اندازه هدین – نغمه ی جاودانه ی " پنبه دانه ، کاه، کاه" را در آهنگ دلنشین زنگ شتر نشنید . "هدین "، ماهها و سال ها بر پشت شتر در کوره راهها ی ایران زمین ، هزاران کیلومتر را پیمود . از شنیده ها و دیده ها یش ، گزارش نوشت . از این میان کتاب " از راه زمین به هندوستا ن"، در من باز می شود .
1- Great Kavir Depression
2- Hedin Sven 1865- 1952
... سفری که من الان از تهران آن را شروع می کنم ، هرگز قرار نبود که سفری برای کشف کویر باشد ، زیرا ، قسمتها یی از ایران که من قصد گذر از آن را دارم ، تا حدی شناخته شده است ؛ برای تمامی قسمتها ی این منطقه ، نقشه هایی در دست است که بویژه بوسیله مسافران انگلیسی و روسی تهیه شده است . جها نگشا یا ن در زمان باستان ، با لشگرها ی بیشمار از این سرزمین گذشته اند .من در حقیقت به تمام این سفر به چشم درسی از جغرافی نگاه می کنم .
خدمت کارانم را معرفی می کنم :
_ میرزا عبدالرسول ، مرد 35 ساله ای که زن و دو بچه را در تهران جا ی گذاشت و وظیفه ی اصلیش منشیگری من است ؛ آشپزخانه و پذیرایی نیز به عهده ی اوست . میزا ، آدمی است ساکت و کم حرف و وظایفش را با صداقت به موقع انجام می دهد .
_ ابوالقاسم هم اهل تهران است . او چهل ساله و متاهل است ؛ بغداد ، کربلا،نجف،بصره بوشهر،شیراز ، اصفهان، رشت و تبریز را نیز دیده است . مردی است بلند قد ، با ریشی و سبیلی سیاه چون سردسته ی قوی هیکل دزدان ؛ اما ، از انگلیسی های زیادی گواهی نا مه های خوبی دارد . او نسبت به پول من ، خسیس نیست و همین که بنا شد برای خودش و همکارانش ، خوراک کویر را تهیه کند ، بکار خود خیلی آشنا بود .
_ برای نگهداری از شتر ها ، سه نفر استخدام شدند : نفر اول مشهدی عباس است ، که کربلایی عباس هم به او می گویند . او تاتاری است از تبریز و یک کلمه فارسی بلد نیست .به مناسبت شغلش که ساربانی است سفر های دور ودرازی کرده است . او شتر ها را دوست دارد. آدمی است قوی جدی و قابل اطمینان . نفر یعد ، غلام حسین 27 سا له است ، از حوزه ی غرب "خور"، . او در "خور"، صاحب زن و بچه است ؛ همیشه خوسحال و قانع است .با تمام ِ کار خسته کننده ای که دارد، همواره راضی است . و نفر سوم حبیب الله از مهاباد اصفهان است ؛ 35 سال دارد و تقریبا سفر های زیادی کرده است .
همه ی همراهانم پیش از سفر از سر تا پا نو نوار شدند .
پیدا کردن شتر چندان آسان نبود . " هوتوم شیندلر"،جنرال کنسول و نوکر ایرانی سفارت انگلیس آرام نداشتند و هر روز تاتارها و فارس ها ، قطار های بلندی از شتر را به ما نشان می دادند .
بالاخره از تبریز سه تاتار با پنجاه شتر خوب پیدایشا ن شد . ما طبق عادت جاسوسی و کسب خبر معمول در ایران اطلاع یافته بودیم که این تاتارها شتر هایشا ن را بدلیلی مجبورند بفروشند . چهارده نفر شتر که بهتر از همه بود با استفاده از دامپزشک سفارت که یک هندو بود ، انتخاب شد .برای جهارده نفر شتر 975 تومان ، یعنی 3400 مارک پرداختم ؛ خیلی گران .البته شتر های بزرگ هر کدام 100 تومن می ارزیدند .
به شوق دیدار با " فرونشست کویر ایران (1) از پای بلند " توچا ل"، بر خاستیم و به سوی خورشید، که چا ک پیراهن سیاه شب را از هم می درید ، شتافتیم .
از کهریزک، حسن آباد،و علی آبادمی گذریم . راه از کناره ی باختری دریاچه نمک ِ "حوض سلطان"،می رود. مقاله ی ناصرالدین شاه قاجار در مورد این دریاچه در من باز می شود ؛ با این کلمات: "... دریاچه ای که بین تهران وقم قرار دارد ، دریاچه ی ساوه است که در تاریخ به آن اشاره می شود ، که 1357 سال پیش ، در روز تولد حضرت محمد( ص) ، خشک شد ."
این روایت بگونه ای دیگر در دوشنبه روز یازده آذرماه 1387 – در همین سفر سه روزه – از زبان شهردارجندق ، بیان شد :"... بوقت تولد حضرت محمد (ص) ، سه اتفاق مهم رخ داد:
_ نخست آتشکده ی پارس خاموش شد .
_سپس طاق کسری مدائن ترک برداشت .
_ و سرانجام دریای کویر خشک شد .
...
کاروانی نیز در 102 سال پیش ، در دوازدهمین روز از ماه دی سال 1285 خورشیدی – اول ماه ژانویه ی سال 1906 میلادی- از تهران به نیت کویر ، بار سفر می بند :
وقتی خورشید ، روبند شب را به کنار کشید و رخ بر نمود ، کاروان" سون آندرس فون هدین"(2) پیش تر از خواب برخاسته و در تدارک سفر بود . شترها نیز آماده بودند .
...
هیچ سیاحی حتی مارکوپولو – به اندازه هدین – نغمه ی جاودانه ی " پنبه دانه ، کاه، کاه" را در آهنگ دلنشین زنگ شتر نشنید . "هدین "، ماهها و سال ها بر پشت شتر در کوره راهها ی ایران زمین ، هزاران کیلومتر را پیمود . از شنیده ها و دیده ها یش ، گزارش نوشت . از این میان کتاب " از راه زمین به هندوستا ن"، در من باز می شود .
1- Great Kavir Depression
2- Hedin Sven 1865- 1952
... سفری که من الان از تهران آن را شروع می کنم ، هرگز قرار نبود که سفری برای کشف کویر باشد ، زیرا ، قسمتها یی از ایران که من قصد گذر از آن را دارم ، تا حدی شناخته شده است ؛ برای تمامی قسمتها ی این منطقه ، نقشه هایی در دست است که بویژه بوسیله مسافران انگلیسی و روسی تهیه شده است . جها نگشا یا ن در زمان باستان ، با لشگرها ی بیشمار از این سرزمین گذشته اند .من در حقیقت به تمام این سفر به چشم درسی از جغرافی نگاه می کنم .
خدمت کارانم را معرفی می کنم :
_ میرزا عبدالرسول ، مرد 35 ساله ای که زن و دو بچه را در تهران جا ی گذاشت و وظیفه ی اصلیش منشیگری من است ؛ آشپزخانه و پذیرایی نیز به عهده ی اوست . میزا ، آدمی است ساکت و کم حرف و وظایفش را با صداقت به موقع انجام می دهد .
_ ابوالقاسم هم اهل تهران است . او چهل ساله و متاهل است ؛ بغداد ، کربلا،نجف،بصره بوشهر،شیراز ، اصفهان، رشت و تبریز را نیز دیده است . مردی است بلند قد ، با ریشی و سبیلی سیاه چون سردسته ی قوی هیکل دزدان ؛ اما ، از انگلیسی های زیادی گواهی نا مه های خوبی دارد . او نسبت به پول من ، خسیس نیست و همین که بنا شد برای خودش و همکارانش ، خوراک کویر را تهیه کند ، بکار خود خیلی آشنا بود .
_ برای نگهداری از شتر ها ، سه نفر استخدام شدند : نفر اول مشهدی عباس است ، که کربلایی عباس هم به او می گویند . او تاتاری است از تبریز و یک کلمه فارسی بلد نیست .به مناسبت شغلش که ساربانی است سفر های دور ودرازی کرده است . او شتر ها را دوست دارد. آدمی است قوی جدی و قابل اطمینان . نفر یعد ، غلام حسین 27 سا له است ، از حوزه ی غرب "خور"، . او در "خور"، صاحب زن و بچه است ؛ همیشه خوسحال و قانع است .با تمام ِ کار خسته کننده ای که دارد، همواره راضی است . و نفر سوم حبیب الله از مهاباد اصفهان است ؛ 35 سال دارد و تقریبا سفر های زیادی کرده است .
همه ی همراهانم پیش از سفر از سر تا پا نو نوار شدند .
پیدا کردن شتر چندان آسان نبود . " هوتوم شیندلر"،جنرال کنسول و نوکر ایرانی سفارت انگلیس آرام نداشتند و هر روز تاتارها و فارس ها ، قطار های بلندی از شتر را به ما نشان می دادند .
بالاخره از تبریز سه تاتار با پنجاه شتر خوب پیدایشا ن شد . ما طبق عادت جاسوسی و کسب خبر معمول در ایران اطلاع یافته بودیم که این تاتارها شتر هایشا ن را بدلیلی مجبورند بفروشند . چهارده نفر شتر که بهتر از همه بود با استفاده از دامپزشک سفارت که یک هندو بود ، انتخاب شد .برای جهارده نفر شتر 975 تومان ، یعنی 3400 مارک پرداختم ؛ خیلی گران .البته شتر های بزرگ هر کدام 100 تومن می ارزیدند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر